یکی از اعضا هم تو قم نائب الزیاره اعضا کانال بود 😘🪴 الان برام فرستاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یار اومـــــــ😍ـــــــده
گل بریزید احمد مختار اومده🌹
#ولادت_پیامبر
#ولادت_حضرت_محمد
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
#ختم_صلوات_روزانه_به_نیت_فرج
✨پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📕 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_بیست_و_هفت / صفحه ۳۴
وای راضیه ام سوختم ،مریم سوختم چی به سرمون اومد چرا راضیه رو
نمی یارن ؟ مگه چش شده؟ راضیه ام چش شده؟
تیمور میگفت و من بی صدا اشکهایم را راهی چادر میکردم نمی دانم در آن لحظه ها چقدر به راضیه سخت گذشته بود؟ هم باید درد را تحمل میکرد و هم معذب بودن جلوی دیگران را آخر راضیه حاضر نبود با دبیرش هم به خانه بیاید همان روزهایی که من منتظر بودم بعد از ورود آقای بهرامی راضیه را هم ببینم یک روز وقتی نیم ساعت بعد از ورود ایشان راضیه به خانه رسید در اتاق ازش پرسیدم چرا با آقای بهرامی نیومدی؟ اصلاً ایشون میدونن تو و مرضیه خواهرین؟»
خستگی از چهره اش میبارید کمی چشمانش را مالش داد و کنارم روی
تخت نشست.
- نه مامان نمیدونن
راضیه یک راست بعد از مدرسه به سر کلاس فیزیک آقای بهرامی میرفت ایشان هم بعد از کلاس می آمدند خانه ما برای کلاس خصوصی مرضیه و دوستانش
- من موندم تو چرا خودت رو اذیت میکنی؟ لبخندی زد و گفت: خب مامان اصلاً درست نیست یه دختر یه کاره بلند شه و با دبیرش بیاد .خونه شما مطمئنی منم مطمئنم ، ولی بقیه هم کلاسی هام نمیگن این با آقای بهرامی کجا میره ؟
به فکر فرو رفتم و حرفهایش را سبک و سنگین کردم
بعد هم ایشون نامحرمن درست نیست که من تنها سوار ماشینشون بشم.
آن شب، دل آسمان روشن شده بود و هوای تاریکی نداشت. انگار آسمان
به زمین چسبیده بود فضای بیمارستان برعکس همیشه سبک شده و بویی
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_بیست_و_هشت/ صفحه ۳۵
عجیب راهروها را عطر آگین کرده بود مجروحان را تک تک از اتاق عمل بیرون می آوردند اما راضیه سربیرون آمدن نداشت نگاهی به تیمور که به در آی سی یو خیره شده بود انداختم دو زانو نشستم و دعای توسل سر دادم که پرستاری از اتاق عمل بیرون آمد با سرعت برخاستیم و به طرفش خیز برداشتیم
- راضیه کشاورز رو بردن آی سی یو قلب.
من و تیمور و مرضیه و ،لاله ناامیدانه فقط به هم نگاه میکردیم و اشک می ریختیم به سمت آی سی یو قلب دویدیم. زنگ آیفون پشت در را زدم.
- راضیه.... راضیه کشاورز رو آوردن اینجا؟
- بله.
- حالش چه طوره؟
- فقط براش دعا کنین که خونریزیش بند بیاد
نزدیک بود گوشی از دستم بیفتد.
- تورو خدا امیدی هست؟
پرستار مکثی کرد و گفت: «فقط اگه معجزه بشه!»
زانوهایم رمق خود را از دست دادند و همانجا خم شدند. تیمور باز به سر خود کوبید و کنارم زمینگیر شد تمام بدنش میلرزید. همین طور که نگاهش میکردم دستانم را به خدا نشان دادم و در دل نجوا کردم: «خدایا! من یه جوری با دلم کنار میام اما یه رحمی به دل تیمور کن چه جوری بدون راضیه دووم
بیاره؟
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
📌دعای عهد!
🗓روزشمارچله:روز ۱۲
به نیابت از شهید علیاکبر دهقان؛
و ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت《عج》🤍"
🌿🌺سلام امام زمانم🌺🌿
🌱برقآمت دلربای مهدی صلوات🌱
❤️ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج❤️💫
#امام_زمان
#ظهور
#یا_صاحب_الزمان
التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz