•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_شصت_و_چهار / صفحه ۷۱
تا پناه آن رسول پاک شد
عاشق جانش همه افلاک شد
اما شنبه شب شب بیست و چهارم شعری که آقای انجوی نژاد خواند
خیلی به دلم نشست
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
دل باخته ی زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که در گردن یاری بوده است
آن شب وقتی پدر اجازه رفتن نداد خیلی دلم گرفت. انگار داشتم از رحمت بزرگی محروم میشدم اما خواست خدا در رفتن بود و من بال درآوردم. اگر پانزده سالم را در یک کفه بگذارند و شب آخر را در کفه دیگر، با هم برابری میکند. حس خاصی داشتم که کلمات تحمل این بار را ندارند. سخنرانی آن شب هم خاص بود پشت معراج شهدا نشسته و به زمین چشم دوخته بودم و گوش می دادم.
مقدمه فَنا، فنا است. و على الارواح التي حلت بفنائک) انسان خودش رو
فراموش کنه در پیشگاه دوست و یار ( فنا یعنی به خاک افتادن )
همین طور که گوشم را به حرفهای آقای انجوی نژاد سپرده بودم، کتاب زیستم را از کیف درآوردم روی پایم قرارش دادم و جلدش را باز کردم. تاریخ امتحان ۱/۲۴ در صفحه اول وادارم کرد تا صفحه های بعد را هم ورق بزنم. دستم را روی عکس امام خمینی و دست خط خودم که زیر عکس نوشته بودم، عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت نکنید کشیدم هنوز گوشم
به سخنرانی بود
فنا یعنی به درگاه الوهیت افتادن هر آدمی که اهل فنا باشه هیچ ابایی نداره
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz