•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_هشتاد_و_چهار / صفحه ۹۱
گذاشتم و گفتم: «شما اگه قول بدی روز به روز حجابت محکم تر بشه، من چادر
راضیه را می دم بپوشی.»
دوست داشتم مثل راضيه عمل کنم چون اگر میدید آشنایی در انتخاب راهش به خطا ،رفته تلاشش را میکرد که او را متوجه اشتباهش کند روزهای ،آخر کاری را به من سپرد اما نتوانستم انجامش .دهم وقتی از مدرسه برگشت در
اتاق روبه رویم نشست و شروع به تعریف کرد
- ،مامان به مسئله ایه که ذهنم رو خیلی مشغول کرده یعنی هر روز جلو اتفاق میافته و من به تنهایی نمیتونم از پسش بربیام به خاطر همین ازتون کمک میخوام
از بیرون صدای تلویزیون می.آمد دستم را به چانه گرفتم و به حرف هایش
دقیق شدم.
توی مدرسه مون یه گروهی هستن که هدفشون فقط منحرف کردن بچه هاس و تنها دغدغه شون هم رفتن به خارجه اونا میخوان بقیه رو هم مثل خودشون کنن و سرشون رو به چیزایی گرم میکنن که توی درسشون خیلی افت میکنن. ،مامان اونا حتی به بچه ها شماره تلفن میدن و میگن با فلان پسر دوست شو. دوران راهنمایی اش به یادم آمد که به خاطر شماره گرفتنهای بین راه بعضی
از دخترها راضیه و مرضیه را تا در مدرسه میرساندم
یکی از بچههای سرویسمون هم به دامشون افتاده یکی دو ماه اول ،مدرسه دختر ساده ای بود و پوشش خوبی داشت اون گروه اول از طریق دوستی جذبش کردن تقریباً دو ماهی که گذشت، وقتی سرویس میرسید در خونه شون سوار نمیشد یا اگر هم سوار میشد ایستگاه بعد پیاده میشد. بعد
هم با هر چی که میومد سر موقع میرسید .مدرسه.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz