صبح زیبایتون بخیر
خدا را شاکریم بابت صبح زیبای پاییزی
که یکبار دیگه به ما فرصت زندگی داده😊🌺
#خدایا_شکرت
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
🔺بخشی از اتهامات جمشید شارمهد
جمشید شارمهد در ۷ آبان ماه ۱۴۰۳ اعدام شد.
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
💢 تمرکز تحصیلی
🔷 رابطه بین دختر و پسر در دوران نوجوانی، تمرکز و پیشرفت تحصیلی را تحت تأثیر قرار میدهد. این دوران، فرصت طلایی برای ساختن آینده است. با انتخابهای آگاهانه، میتوانی به اهداف بزرگی برسی.
#نوجوانان
#جنس_مخالف
#دوستی
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
💠دعا برای عاقبت بخیری
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
❤️پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
🍃زیاد استغفار کنید ، در خانهها و مجالستان ،
🍃سر سفرهها و در بازارهایتان ،
🍃و در مسیر رفت وآمدهایتان و هر جا که بودید
🍃استغفار کنید ،
🍃چرا که شما نمىدانید
🍃آمرزش خداوند چه زمانى نازل مىشود
📘 مستدرک الوسائل،ج ۵،ص۳۱۹
#استغفار
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
نماز اول وقت
سیره شهدا🌷
ما را با قنوتت ببر تا خدا ...
جزیره ی مجنون
مجروح عملیات خیبر نماز میخواند
ساعتی بعد با حمله ی شیمیایی عراق
بسیاری از رزمندگان مجروح و شهید میشوند
🌷 هدیه نثار ارواح مطهر شان صلوات 🌷
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🌼 برای اینکه بتونیم مشکلی رو حل کنیم
✍ باید در ابتدا اون مشکل رو کامل بشناسیم ، اون رو بپذیریم و باهاش کنار بیایم و سپس برای حلش تلاش کنیم زیرا که در غیر این صورت
تنها داریم خودمان را فریب میدهیم ✅
#مهارت_زندگی
#نوجوانان
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حواست هست از
واژه خارجی استفاده نشه😅✨
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_هشتاد_و_نه / صفحه ۹۵
جعبه ها عطرها را کنار گذاشت و چند لحظه سکوت کرد. یادم به خوراکی هایی که بهش داده بودم افتاد.
_ راستی راضیه! آجیل و شیرینی هایی رو که برات گذاشته بودم خوردی؟ سرش رو بلند کرد و لبخندی زد.
_ مامان! تو حسینیه ای که محل اسکانمون بود، خادمی داشت که از نظر مالی وضع خوبی نداشتند. روز عید که شد، پلاستیک و شیرینی و آجیل ها رو بردم پیش دوتا بچه اش و کفتم: بچه ها! اومدم باهاتون شیرینی بخورم، مامان! اینقدر خوشحال شدن!
از سر رضایت، لبخند بر لبانم جا خوش کرد. ناگهان چهره اش عوض شد و با هیجان و خوشحالی گفت: راستی مامان! می خواستم یه کفن برای خودم بخرم، ولی زهرا نگذاشت.
قلبم شروع کرد به تند تند زدن، اما با تعجب فقط خیره اش شده بودم.
_ زهرا گفت: راضیه! کفن تو باید از کربلا بیاد!
مبهوت حرف های راضیه بودم و حالا هم بهت زده حرف های خانم صالحی. کفن را از دستش گرفتم. نمی توانستم ازش چشم بردارم. دوست داشتم به آغوشم بگیرمش و از ته دل، گریه کنم. با تردید گفتم: خانم صالحی، من از خدامه! اما نظر شرعیش رو می پرسم و اگه اشکالی نداشت، روی سر می ذارم.
همه چیز داشت به دل خواه راضیه پیش می رفت. بعد از اینکه خانم صالحی خداحافظی کرد و رفت، کفن را به سینه ام چسباندم و با قدم های سنگین، سمت اتاق راضیه رفتم. دیدن کفن کربلایی خیلی بی تابم کرده بود. بغضی در گلویم سنگینی می کرد. دلتنگ راضیه شده بودم. پا به اتاق گذاشتم تا با دیدن وسایلش، کمی آرام بگیرم. کنار قفسه کتاب هایش نشستم. یک سمت، دفتر و کتاب های درسی اش بود و طرف دیگر، کتاب های غیر درسی
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_نود / صفحه ۹۶
مثل "حجاب" شهید مطهری و "حماسه یاسین" آقای انجوی نژاد. روزهای آخر، مثل "خالهای نرم کوشک" را می خواند. با دیدن قفسه، به روزی رفتم که تحقیق ادبیات را برایش برده بودم.
همین پارسال بود. آسمان داشت رو به تاریکی می رفت که به خانه رسید.
به من و تیمور که در سالن رو به تلویزیون نشسته بودیم، سلامی کرد و سر به زیر به اتاقش رفت. تیمور که با تعحب رفتن راضیه را دنبال می کرد، گفت: راضیه چش بود؟ مثل همیشه سر حال نبود؟
شانه هایم را بالا انداختم. برخواستم و وارد اتاق شدم و روی تخت، کنار راضیه که گل های قالی را می شمرد، نشستم. با دست، راه نگاهش را بسته بود.
_ مامان، شرمنده ام!
بغلش کردم و پیشانیش را بوسیدم. فهمیدم چرا ناراحت است.
_ راضیه! تو باید منو ببخشی که توی مدرسه از خستگی دعوات کردم.
آن روز با چهره ای درهم، پایم را به مدرسه گذاشته بودم. به سمت سالن مدرسه رفتم که راضیه با دو، از سالن خارج شد و نفس زنان به هم رسیدیم.
_ سلام مامان، ببخشید. معذرت می خوام. چون درگیر مسابقات کاراته بودم، یادم رفت این تحقیق رو انجام بدم. امروز هم آخرین روز مهلتش بود. اگه تحویل نمی دادم، نمره ام کم می شد.
برگه ها را از کیفم در آوردم و به طرفش گرفتم.
_ علیک السلام! چرا نمی نویسی بزنی به دیوار که یادت نره؟ این آخرین بارت باشه! دو ساعته کارم شده از این کافی نت به اون کافی نت رفتن! مگه گیر می اومد!
از پشت، صدای پا به گوشش رسید. برگشت و تا زهرا در دیدش ظاهر شد،
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
Dua-Al-Ahd (1).mp3
8.25M
📌دعای عهد
🗓روزشمارچله:روز۳۶
به نیابت از شهید محمد بلباسی.
ظهور و خشنودی و سلامتی حضرت حجت《عج》🤍"
و سلامتی و طول عمر امام خامنه ای مدظله العالی
التـماس دعـــاے فــــرج!🪴🌸
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
خدایاشکرت
🔅صبح
رنگش آبی ست
چیزی مثل ِ نجوای اینکه :
آرام باش
خدایی هست ....
پس دلشوره هایت را کنار بگذار
وبگو شُکر...💌
صبح زیبایتون بخیر و به شادی
دلتون شاد تنتون سلامت🥰
#خدا_جانم
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘#دعاییجامعازامامعلیع⚘
«الْحَمْدُ لله عَلَى کُلِّ نِعْمَةٍ
وَ أَسْأَلُ اللهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ
وَ أَعُوذُ باللهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ
وَ أَسْتَغْفِرُ اللهَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ»
🎙حاج اقا فرحزاد
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🍃چهار شنبه های امام رضایی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
Amir.Boroumand.Soltane.Ghalbam(128).mp3
4.81M
سلطان قلبم، یاد حرم هواییم میکنه
هر روز هفته، خدا امام رضایی میکنه 🥲❤️
#امام_رضایی
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
💠 تربیت بچهها با طعم عشق
🌸 فرزندانتان مثل گلی هستند که نیاز به محبت و توجه دارند.
💐 هر کلام شما، هر نگاهی که به آنها میکنید، در وجودشان ریشه میدواند و شخصیتشان را شکل میدهد.
#نوجوان
#خانواده
#سبک_زندگی
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فراتر از جان برای امنیت ایران🌷
#ایران_قوی
#گنبد_طلایی_ایران
#خادمان_امین
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_نود_و_یک / صفحه ۹۷
آهسته گفت: "مامان ببخشید ولی تو رو خدا یواشتر. این تحقیق رو قرار بوده با زهرا بدیم اگه حرفاتونو بشنوه معذب میشه".
راضیه میخواست تمام دعواهای من را به تنهایی به دوش بکشد همین طور که روی تخت نشسته بودیم شانه اش در آغوشم به لرزه افتاد.
_ مامان من امروز ناراحتت کردم. دیگه اون لحظه برنمیگرده که خوشحالت کنم. مامان تو رو خدا به خاطر اون لحظه منو ببخش.
با یادآوری حرفهای آن روز، سنگینی شرم روی شانههایم را حس میکردم. با خودم گفتم کاش ازش حلالیت طلبیده بودم. دستم را جلو بردم تا دفتر و کتابهایش را لمس کنم. یکی از دفترهایش را بیرون کشیدم و بازش کردم. نگاهم در صفحه پخش شد. بالای صفحه با خط درشت "السلام علیک یا فاطمه الزهرا" و گوشه دفتر هم به صورت مورب، "توجه! توجه!" نوشته بود. از خط اول شروع به خواندن کردم:
" به نام خدایی که مهرش را در دل ما گذاشت
تو ریاضی، عددها بینهایت دارن
توی آسمون، فاصله ستارهها بینهایت دارن
توی زمین، نامردیها بینهایت دارن
ولی...
توی دل کوچیک تو، مهربونی بی نهایت داره
به همون اندازه ی بینهایت که به من مهر ورزیدی و خودم هم نمیتونم بگم، مامان دوست دارم.
خدا رو به آبروی حضرت زهرا قسم دادم کمکم کنه اون جوری که تو میخوای باشم و حق فرزندی رو به جا بیارم.
روم نمیشه بنویسما ولی...
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب راض بابا |•
#قسمت_نود_و_دو / صفحه ۹۸
منو ببخشید.
دیگه قول میدم.
دختر بد".
موجود راضیه را حس میکردم. انگار این نوشته را داشتم از زبان خودش میشنیدم. باز در عوض شرمندگی من، او عذر خواست. دستانم را به تک تک کلمات کشیدم و دوباره خطوط را از بَر کردم. بغضم راه شکستنش را پیدا کرده بود. حس میکردم راضیه حرفهای زیادی از خودش به یادگار گذاشته است. برگههایی بین وسایلش دیده و در دفترش هم یادداشتهایی خوانده بودم. اما انگار باز باید میگشتم.
حسی به طرف تکه برگههایی که لفظ جلاله رویش نوشته شده بود کشاندم. برخاستم و در کمد را باز کردم. در قسمت بالا، پلاستیک را برداشتم و روی زمین نشستم. هر بار میخواستم وقتی به مرودشت میرویم، پلاستیک را در رودخانه بیندازم اما از یادم رفته بود. گرهاش را باز و ته پلاستیک را گرفتم. همه برگهها را خالی کردم. با دست، زیر و رویشان کردم. تمامش تکههای کوچک پاره شده بود. ناگهان برگهای که از همهاش کوچکتر بود و آنقدر تا خورده بود که به اندازه یک بند انگشت شده بود، نگاهم را روی خود ثابت نگه داشت. یکی یکی به آرامی تاهایش را باز کردم تا به شکل یک صفحه دفتر درآمد. دست خط خودش بود بالاخره یافتمش. دست به چشمانم کشیدم تا تمام اشکها فرو بریزند و مزاحم نگاهم نشوند. برای خواندنش، دست از پا نمیشناختم. با مداد نوشته شده بود.
" یه چیز محرمانه است، فقط خدا کنه هیچ کس اینو نخونه. دوست دارم ۴۰ روز تمام، کارامو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات من بگذره
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!🚫
#کتاب_راض_بابا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد🍃
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•❤️🪴•
میدانم دلت از آنچه میگویند میگیرد
پس برای رفع دلتنگی به آغوش پروردگارت پناه بیاور...
#خدایانه
• کانالِ شهیده راضیه کشاورز :)
🌱| @shahideRaziehkeshavarz