eitaa logo
🌺ابراهیمـ دلها🌺«قهرمان مـن»🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
14.4هزار ویدیو
130 فایل
ـ🦋⃟ ﷽🦋 امام محمد باقر «ع»:⤵️ فضیلتی چون جهاد نیست ، و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست...🌱 #کپی!؟ به عشق صاحب الزمانمون، حلالت مومن🕊 ارتباط باما⤵️🌹 «ارسال نظرات ودرخواست ها»👇 @majjnon_al_mahdi313
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀قصه کربلا🥀 ☑️شب پنجم :عبد الله بن حسن 🏴روز عاشورا در حالی که سپاه کوفه امام (ع) را محاصره کرده بود عبدالله بن حسن که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود می خواست خود را شتابان به امام (ع) برساند زینب کبری (س) خواست تا او را از این عمل باز دارد ولی او مقاومت می کرد و می گفت : به خدا قسم که از عمویم هرگز جدا نمی گردم . در این هنگام بحر بن کعب و بعضی گفته اند حر مله بن کاهل - به شمشیر امام حسین (ع) حمله کرد عبدالله به او گفت : می خواهی عمویم را بکشی ؟ و او شمشیر خود را به طرف آن کودک فرود آورد عبد الله دست خود را سپر قرار داد وشمشیر دست او را قطع کرده و آن را به پوست آویزان کرد پس او فریاد می زد ای مادر ؟ امام حسین (ع) آن کودک را در آغوش کشید و گفت : ای پسر برادر! در این سختی شکیبا باش و از خدای خود چشم نیکی دار تا تو را به پدران نیکوکارت ملحق کند.حر مله بن کاهل تیری به او زد در حالی که در دامن امام قرار داشت به شهادت رسید.😭💔 🥀 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
بـاوجـودی‌که‌ندارَم‌زِرِه‌‌وتیغ‌مگر مُـردِه‌بـاشَم‌که‌سَـرَش‌‌رابِبُری..🖤 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
15984785302535165797205.mp3
17.4M
نگات‌می‌کنم‌..🥀 دارم‌باصدای‌گرفته‌‌ام‌صدات‌می‌کنم یه‌فکری‌برای‌زخمای‌رولبات‌می‌کنم 🖤 🕯🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت عاشورا ۱ - علی فانی.mp3
11.27M
زیـارت عاشــورا . .🥀🌿 به نیت سلامتی قلب داغدار مولایمان و تعجیل در فرج منجی عالم امام زمان (عج) بخوانیم..🙂🌷 🕊 🍂 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
1_4855033649.mp3
1.98M
ش۵ 🎧آنچه می شنوید؛👇 ✍ همش می گن؛ شما تشنه نيستين!   شما طلب ندارين!     شما نمی خواينش!       که امام تون،هزار ساله در غیبته! اصلا این طلب وتشنگی چيه؟
📚بہ‌وقت‌ڪتاب: 🥀 ✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے پاࢪت ۹ اکنون این شیطان است که بر شما مسلط شده و عظمت حضور خدا را در دلهایتان به غیبت کشانده . پس ننگ بر شما و مقصد و مقصود شما. ما از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم اما پیش روى ما قومى است که از پس ایمان ، به کفر رسیده است . و قومى که غرقه ستم است هماره از ساحل لطف و رحمت خدا دور باد...(( امید نه ، که آرزو دارى این امت برگشته از امام ، این قبیله پشت کرده به رائد، این قوم روبرتافته از قائد با این کالم تکان دهنده و سخنان هشیارکننده ، ناگهان به خود بیاید، آب رفته را به جوى بازگرداند و حرمت شکسته را ترمیم کند. اما پاسخ ، فقط صداى شیهه اسبانى است که سم بر زمین مى کوبند و بى تابى سوارانشان را براى هجوم تشدید مى کنند. دوست دارى حجاب از گوشهایشان بردارى و صداى ضجه سنگ و خاك و کلوخ را به آنها بشنوانى و بفهمانى که از سنگ و خاك و کلوخ کمترند آنها که چشم بر تابش آفتاب حقیقت مى بندند. دوست دارى پرده از چشمهایشان بردارى و مالئک را نشانشان دهى که چگونه صف در صف ، گرداگرد امام حلقه زده اند و اشک چشمهایشان شبنم آسا بر گلبرگ بالهایشان نشسته و گریه هایشان خاك پاى امام را تر کرده است . فرشتگانى که ضجه مى زنند: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء)1 )و امام با تکیه بر دستهاى خدا، در گوششان زمزمه مى کند: انى اعلم ما التعلمون .)2) دوست دارى به انگشت اشاره ات ، پرده از ظواهر عالم بردارى و لشکر بینهایت اجنه را نشان این سپاه بى مقدار دشمن دهى و تقاضاى تضرع آمیز امدادشان را به دشمن بفهمانى و بفهمانى که یک اشاره امام کافیست تا میان سرها و بدنهایشان فاصله اندازد و زمین کربال را از سرهایشان سیاه کند اما امام با اشاره مژگانش آنها را به آرامش مى خواند و اشتیاق دیدارش با رسول اهلل را به رخشان مى کشد. دوست دارى ... ولى هیچ کدام از این کارها را که دوست دارى ، انجام نمى دهى . فقط چشم از شکاف خیمه به امام مى دوزى و رد نگاه او را دنبال مى کنى . امام ، نگاهش را بر چهره پیرترها عبور مى دهد و باز اراده سخن گفتن مى کند و تو با خود مى اندیشى که مگر هنوز حرفى براى گفتن مانده است ؟ مگر هیچ رگى از غیرت و هشیارى در این قوم باقى است که بتوان بر آن تکیه کرد و احتمال تاءثیر را بر آن بنا نهاد؟ مى دانى که حسین به منفى بودن این پاسخ واقف تر است اما او فوق وظیفه عمل مى کند و دلش براى راهیان جهنم هم مى سوزد. ))مردم ! ببینید چه کسى پیش روى شما ایستاده است . سپس به وجدانهایتان مراجعه کنید و ببینید که آیا کشتن من و شکستن حریم من رواست ؟ آیا من فرزندزاده پیامبر شما نیستم ؟ و فرزند وصى او و پسرعم او و اولین ایمان آورنده به خدا تصدیق کننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده ؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموى من نیست ؟ آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟ آیا مادر من ، فاطمه دختر پیامبر شما نیست ؟ آیا جده ام خدیجه ، اولین زن اسالم آورده نیست ادامه دارد... 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
📚بہ‌وقت‌ڪتاب: 🥀 ✍🏻نویسند:سیدمهدۍشجاعے پاࢪت ۱۰ آیا پیامبر درباره من و برادرم نفرموده که ما سید جوانان اهل بهشتیم ؟ آیا انکار مى کنید که پیامبر جد من است ؟ فاطمه مادر من است ؟ على پدر من است و...؟ بغض ، راه گلویت را سد مى کند، اشک در چشمهایت حلقه مى زند و قلبت گر مى گیرد. مى خواهى از همان شکاف خیمه فریاد بزنى : برادر! همین افتخارات ما جرائم ماست . اگر تو فرزند على نبودى ، اگر جد تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو دشمنى نمى کردند و چنین لشکرى به جنگ با تو نمى فرستادند! عداوت اینها به احد برمى گردد، به بدر، به حنین . کینه اینها کینه خندقى است . بغض اینها، بغض خیبرى است . مساءله اینها، مساءله پیامبر و على است . برادرم ! همین فرداست که سر مقدس تو را پیش روى یزید بگذارند و یزید مست و الیعقل زمزمه کند: لعبت هاشم بالملک فال خبر جاء و ال وحى نزل و از بنیان ، منکر خدا و وحى و پیامبر شود. اینها پیامبرى را حکومت و پادشاهى مى بینند و درپى جبران آن سالها از دست رفته اند. برادرم ! عزیزدلم ! اینها اکنون محصول سقیفه را درو مى کنند. اینها فرزندان همانهایند که پدرمان على را خانه نشین کردند. تو به على افتخار، چه مى کنى ؟ آرى برادر! جرم ما همین افتخارات ماست . مى خواهى فریاد بزنى و این حرفها را به گوش برادرت برسانى . اما بغضت را فرو مى خورى و دم برنمى آورى . دوست دارى ماجراى جمل )3 )را براى برادرت مرور کنى . جمل مگر همین دیروز نبود؟ طلحه و زبیر)4 )از سر کینه با عدالت على ، عایشه را سوار بر شتر، علم کردند و به جنگ با والیت کشاندند! عایشه ابتدا وقتى فهمید که نام شتر، عسگر است ، تردید کرد و به یاد این کالم پیامبر افتاد که : ))مبادا بر شترى عسگر نام سوار شوى و به جنگ روى .(( اما طلحه و زبیر لباس و زینت همان شتر را عوض کردند و عایشه را بر آن نشاندند. و عایشه ، دعوى جنگ با على کرد: بهانه چه بود؟ خونخواهى عثمان ! و خودشان بهتر از هر کس مى دانستند که این بهانه تا کجا مضحک است . مروان حکم ، سعید عاص را به همراهى در جنگ دعوت کرد. سعید عاص پرسید: ))همراهان تو کیانند؟(( گفت : ))طلحه و زبیر عوام و عایشه و سعد و عبدالرحمن و محمد بن طلحه و عبدالرحمن اسید و عبداهلل حکیم و...(( سعید عاص گفت : ))چه بازى غریبى ! اینها که همه خود، دستشان به خون عثمان آلوده است !(( مروان حکم ، سکوت کرد و از او گذشت . ام سلمه )5 )با اتکاء به آنچه از پیامبر شنیده بود اعالم کرد: ))بدانید هر که به جنگ با على رود، کافر است و عصیانگر بر دین خدا.(( اما فریاد او در ازدحام جمعیت گم شد. مالک اشتر نامه نوشت به عایشه که از خدا بترس و حریم پیامبر را نگاه دار. عایشه پاسخ داد: ))تو هم البد شریک قتل عثمانى که با من مخالفت مى کنى .(( امیر مؤ منان ، ناخواسته پا به این عرصه گذاشت و با هفتصد سوار به ))ذى قار(( فرود آمد. ادامه دارد... 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا