شهـــدا اینگونــه بودنـــد...
▫️دور تا دور نشسته بودیم. نقشه آن وسط پهن بود. حسین گفت: تا یادم نرفته این رو بگم. اونجا که رفته بودیم برای مانور، یه تیکه زمین بود، گندم کاشته بودن... یه مقدار از گندم ها از بین رفته. بگید بچه ها ببینن چقدر از بین رفته تا پولش رو به صاحبش بدیم.
#حسین_خرازی🌹
#یادش با صلوات🌹
✨الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ✨
💞اللہمـ.صلےعلےمحمد وآل.محمدوعجل.فرجہمـ💞
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــ
┏━━━━━☆━━♡━━☆━━━━┓
「⃢🦋➺@shahidebrahiimm
┗━━━━━☆━━♡━━☆━━━━┛
🍃یازهراسلام الله علیها 🍃یا شهیده 🥀
با خودم گفتم پدرشم، با من این حرفها را ندارد. گفتم: حسین، بابا! بده من لباسهات رو میشورم. یک دستش قطع شده بود. گفت: نه. چرا شما؟ خودم یه دست دارم با دوتا پا. نگاه کن. نگاه میکردم. پاچهی شلوارش را تا زد بالا، رفت توی تشت. لباسهایش را پامال میکرد. یک سرِ لباسهایش را میگذاشت زیر پایش، با دستش میچلاند.
#شهید #حسین_خرازی💎🌷
🍃یاعلی علیه السلام🍃 یاشهید 🌷