تقدیمـ به #بانوان سرزمینمـ 🌸
(بسمـ اللہ الــرحمن الرحیمـ)
می زدم قدم در گذرگاهی
در #جوانی و از خوشی مسحور
موی خود را به دستِ ابرِ خیال
می سپردم به گام های غرور
می گذشتم من از کنارِ همه
بی توجه به خطِ عبور و مرور
بی تفاوت به هرچه پیشامد
خنده هایم به عابری رنجور
ناگهان در دلِ همان لحظه
یک نفر با کتابهای قطور
دستی از دور تکان داد و
با سلامی پر از صدای شعور
چشم هایش به دورِ من چرخید
با نگاهی به نازکیِ بلور
آن زنِ #مهربان تبسمی کرد و
گفت: داری تو نامه ای از دور
کاغذی دستِ من سپرد و گذشت
غرقِ حیرت زِ معنی و منظور
خواندمش این چنین شروع میشد:
"به فدایت شوم بهارِ شکور
مادرم، مادرم، #مادر !
عاشقت بوده ام به خالقِ نور
همه عمر و جوانی ات سر شد
تا شوم من چنین جوان و #غیور
خوب فهمیدم که #قلب پاکت را
پشت پایم ریختی وقتِ عبور
#اشکِ چشمت به گوشه پنهان شد
ایستادی به غایتِ مقدور
لیک ماندن به رفتن است اکنون
صبرکن، #صبر، #ماهِ صبور
میروم تا حمایتی بکنم
از #وطن، #دین و راهِ #ظهور
یک #پیامی به مردمم دارم
#نامه ام را رسان به دستِ طهور
روی حرفم به توست #حرمتِ من
فکر و ذکرم زِ حال تا دَمِ گور
بارِ #عشق و #امانتی شده است
دستِ تو می سپارمش با شور
#خونِ سرخم به دستِ #چادرِ تو ست
نکنی لحظه ای هبوط و قصور!
خونِ من شد فدای حُرمتِ تو
#حُجبِ تو میشود شمیمِ ظهور
نکند منجی جهان بشود
زین همه غفلتِ زمین، مهجور! "
نامه اش را به #گریه می خواندم
منکه بودم عجیب غافل و کور
من برای ظهور #منجی #حق
می شوم آن شمیمِ عطر ظهور؟!
هرچه بودم گذشت اما حال
هستم از #امانتِ شما مسرور
چشم دارم به بخششِ خالق
به خدای رحیم و صبور و غفور
عشق را به قلب من دادند
از تو تا سوی خود شدم مأمور
🌷 @shahidegomnam14🌷