• بیتالزَهرا •
「•🌿'🕊°」 و آنھایـے کھ رسیده تـرند برخاڪ می افتند...🌱 درسٺ مثل برگ های پاییزے✨ - #شهیدانہ 🦋 ⎛ #ᴊᴏɪ
[ヅ🌱°]
♡حجــاب ݘشـــــم♡
✔ به هر نگاهے ڪه به قصد لذٺ باشه، میگیم ݩڱاھ حرام🙃
و وظیفه هر مرد و زنے دوری از ݩڱاھ حرام هست🌸
در پایین براتون مثال میزنم⇩🙂
✔نگاه های ممنوع و حرام کدام است؟؟🧐
۱. ݩڱاھ به چہره آرایش ڪرده زن👀❌
۲. ݩڱاھ به زیوࢪ آݪاٺ زن👀🚫
۳. ݩڱاھ به عڪس بی حجاب زن آشنا👀❌
۴. نگاه با ریبه (ترس افتادن به حرام)👀⛔️
۵. ݩڱاھ به تمام بدن زن نامحرم(به جز صورت و دستها تا مچ)👀🚫
۶. ݩڱاھ هوس آلود (هر چند به صورت و دست ها و بدن هم جنس🙃)👀❌
در این باره پیامبࢪ خداﷺ فرمود:
نگاھ(به نامحرم) تیز زهرآلودے از تیرهاے شیطانی است. {بحاࢪالانواࢪ، ج 104، ص 38.}
#باحجابواقعےباشیم↻😌
#حجاب
-------•|🦋|•-------
@SHAHIDEH_HIJAB |••
•[ 📚✨📙✨📕✨📗✨📘✨📚 ]•
[🌿] بِســـمِࢪبالشھـــــدا°•.
-
[🧕🏻] رمانِ #دختر_شینا
-
[✨] #قسمت_صد_سیزدهم
-
رفت روی لبه دیوار از آنجا پرید توی حیاط. کمی بعد سرباز در را باز کرد.
گفت: «هیچ کس تو نیست. دزدها از پشت بام آمده اند و رفته اند.»
خانه به هم ریخته بود. درست است هنوز اسباب و اثاثیه را نچیده بودیم.
اما این طور هم آشفته بازار نبود. لباس هایمان ریخته بود وسط اتاق. رختخواب ها هر کدام یک طرف افتاده بود. ظرف و ظروف مختصری که داشتیم، وسط آشپزخانه پخش و پلا بود.
چند تا بشقاب و لیوان شکسته هم کف آشپزخانه افتاده بود.
صمد با نگرانی دنبال چیزی می گشت. صدایم زد و گفت: «قدم! اسلحه، اسلحه ام نیست. بیچاره شدیم.»
اسلحه اش را خودم قایم کرده بودم. می دانستم اگر جای چیزی امن نباشد، جای اسلحه امنِ امن است. رفتم سراغش. حدسم درست بود.
اسلحه سر جایش بود. اسلحه را دادم دستش، نفس راحتی کشید.
انگار آب از آب تکان نخورده بود. با خونسردی گفت: «فقط پول ها را بردند. عیبی ندارد فدای سر تو و بچه ها.»
با شنیدن این حرف، پاهایم سست شد. نشستم روی زمین. پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم گذاشته بودم توی قوطی شیرخشک معصومه.
قوطی توی کمد بود. دزد قوطی را برده بود.
کمی بعد سراغ چند تکه طلایی که داشتم رفتم. طلاها هم نبود.
-
#ادامه_دارد...🎈
-
#نویسنده⇦بھنازضرابےزاده🔗
-
#ڪپےباذکࢪصلواٺوزیرنویسنامنویسندھ :)🌸🍃
-
┄❁๑📖【📚】📖๑❁┄
@SHAHIDEH_HIJAB
┄❁๑📖【📚】📖๑❁┄
-
میخواۍ از اول بخونے؟بزن رو لینڪ زیر⇩
-
https://eitaa.com/SHAHIDEH_HIJAB/10617
•••|🌿
- - - - -
شھدا یہ تیپے زدن ☁️^]
ڪہ خـ♡ـدا نگاهشوݩ ڪرد!
دنبال این بودݩ ڪھ..
خوشگل خوشگلا 🌱🥰^]
یوسُف زَهرا امام زماݩ[؏ـج
نگاشوݩ ڪنہ..🌱^]
حالا ټو برو هرتیپۍ😖-]
ڪہ میخواۍ بزن . . .
اما . . .
حواسټ باشہ{☝🏻}
ڪے داره نگات میڪنہ…!👀🍃
#حاجحسینیکتا
•••
••
-------•|🌸|•-------
@SHAHIDEH_HIJAB |•🍃•
#ثوابیهویے^^🌱
چھارصلوآٺهمینالان؛نَدوثانیہبعد؛
نَدودقیہبعد . . .
همینالآݩ !
روزِجمعہ . . .
ساعتِ 14:00 بفرستیمـ ":)💛!
-براۍسلامتۍِحَضرَٺِیآس[؏ـج !
گُلِنَرگِسظھورکن . . .🌿
الهمصلعلیمحمدوآلِمحمدوعجلفرجھم؛
الهمعجـللولیڪالفَرَج؛
• بیتالزَهرا •
•••|🥀🍃":)!
•|🌿
••
معلمهآۍمادیروز . . .
بہجࢪمِعݪمجوندادند !
براۍدࢪسِامروزم؛
بہماسرمشقِخوندادند":)💔!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••|🍭🍃
••
ـبےهیچاستعـاره؛
چادرعجیبرویسرت
عـشـقمیکنھ^^💛!
- - -
📲#استورے #چادرانہ #شهیدهحجاب":)!
••
-------•|🧡|•-------
@SHAHIDEH_HIJAB |•🦋•
••|🌸🌿
•••
😌[ـمیفرمایند:
🦋[وَتَوَکَّلْعَلَیالْعَزِیزِالرَّحِیمِ
🧡[برتواناےشڪستناپذیر
🍒[مهربآنتوکلکنـ !
﴿شعرآ۲۱۷﴾
•••
#آیہگرافی^^
••
-------•|🍊|•-------
@SHAHIDEH_HIJAB |•🦋•
📚کتاب #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟
📎قسمت سی ویکم
درخدمت سربازی، کسی نمی گوید: «اتفاقافرمانده پسرخاله ی من است. من بااورفیق هستم. خیلی فرمانده ی خوش مرامی هم هست. هرموقع می روم اتاقش، دودستم رابازمی کنم ومی روم درآغوش فرمانده! می گویم: چطوری رفیق، حال شماخوب است؟! »درسربازی این حرف هانیست. اگرسربازبروددراتاق فرمانده وبخواهدپسرخاله بازی دربیاورد، یک نهیب به اومیزنندکه «پایت رابکوب. »یعنی«حواست باشدکه جلوی چه کسی ایستاده ای، اوفرمانده است، احترامت رابگذار. »
چرادرارتش های جهان این کاررامی کنندودرمورداحترام به فرمانده این قدرسخت گیرانه رفتارمی کنند؟ درحالی که درهمان کشورها، مثلادربانک_یاسایرسازمان ها_لازم نیست دستش رابالاببردوسلام نظامی بدهد؟ چرادرسوپرمارکت، وقتی رئیس سوپرمارکت می خواهد دستوربدهد، کارمندش نباید مثل سربازپابکوبدودستش رابالاببردوسلام نظامی بدهد؟ آن جاراحت ترهستند. چرادرارتش های جهان این قدرسخت گیری می شود؟
#ادامه_دارد...
-----
@SHAHIDEH_HIJAB