eitaa logo
• بیت‌الزَهرا •
1.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
302 ویدیو
5 فایل
• ‌اینجا کجاست ؟ کلبه‌ای غرق دلتنگی ؛ ‌ ‌یه مکانِ دلی جهت به اشتراك گذاشتنِ درد های بی درمان ! _ دردِ فراق . جمعِ همه نوکرای آقای 128 ؏ : ) ‌ یکم فضا دلیه .. اگه دلشو دارید بمونین ولاغیر . ‌ ‌ [ شهیده حجاب ] * آشفتگیه، باید بخشید .. •
مشاهده در ایتا
دانلود
°•🖤•° یہ‌جوراۍ‌خاصےمیرن‌سمتِ‌حرم،اماڪاروان‌تارسید،قبرها،ازدورپیدا‌شد… میدونےچےمیگم؟دارم‌ازدردِزینب‌در،نبودِبرادرمیگم‌…🙂💔 راوےمیگہ: دیدم‌این‌زن‌وبچہ‌هامثل‌برگِ‌خزآن‌از،روۍ‌موڪب‌هاخودشون‌رو روی‌خآڪ‌هامیندازن؛همہ‌نآلہ‌واحسینادارن…
•°🖤°• اومدن‌تارسیدن‌بہ‌قبلہ‌ی‌عشقشون‌، خانوم‌حضرت‌زینب‌ۜاومدقبر،ابے‌عبداللھ‌روبغل‌گرف؛ ن،بزار،ازشآم‌شرو؏‌ڪنم…!✋🏻
• بیت‌الزَهرا •
•°🖤°• اومدن‌تارسیدن‌بہ‌قبلہ‌ی‌عشقشون‌، خانوم‌حضرت‌زینب‌ۜاومدقبر،ابے‌عبداللھ‌روبغل‌گرف؛ ن،بزار،ازشآم
°•🥀•° همہ‌سوآرِبرمرڪب‌هاشدن،آقازین‌العآبدین‌فرمودند: عمہ‌جآن‌‌زینب؛سرشمارےڪن‌کسی‌جانمونده‌باشہ…! زینب‌بااشڪ‌چشم،سرشمارےڪرد؛
• بیت‌الزَهرا •
°•🥀•° همہ‌سوآرِبرمرڪب‌هاشدن،آقازین‌العآبدین‌فرمودند: عمہ‌جآن‌‌زینب؛سرشمارےڪن‌کسی‌جانمونده‌باشہ…! زی
•°💔°• متوجہ‌شدسڪینہ‌نیس!✋🏻 تآبرگشتن‌توخرآبہ‌دیدن‌کہ‌سکینہ‌بآنو،قبره‌رقیہ‌ۜروبغل‌گرفتہ…(: -خوآهرپاشو؛دیگہ‌کسی‌ما،رونمیزنہ،خوآهرپاشو؛داریم‌میریم‌پیشِ‌بابآ!🙂💔 پاشودیگہ…ڪسی‌دستآمون‌رونمیبنده! قول‌میدم‌بھت…(:
• بیت‌الزَهرا •
•°💔°• متوجہ‌شدسڪینہ‌نیس!✋🏻 تآبرگشتن‌توخرآبہ‌دیدن‌کہ‌سکینہ‌بآنو،قبره‌رقیہ‌ۜروبغل‌گرفتہ…(: -خوآهرپاشو
°•🖤•° عمہ‌سادات‌سعی‌ڪردن‌سکینہ‌روآروم‌كنند،ولےمگہ‌آروم‌میشد؟💔 بہ‌سختےسڪینہ‌روازرقیہ‌ۜ‌جداڪردن… ڪاروان‌داشت‌میرفت‌کہ‌زن‌هآی‌شآم‌اومدن‌خدمت‌بےبے‌جآن،زینب…! زن‌های‌شامی‌شرو‌ع‌ڪردن‌بہ‌سخن‌گفتن؛هرڪدوم‌یہ‌چیزے‌میگفتن… -خآنوم‌مانشناختیم… -اگرسنگےزدیم‌‌نشناختیم… -اگرهلهلہ‌ڪردیم‌نشناختیم… -اگہ‌خآک‌وخآڪستر،روی‌سرتون‌ریختیم‌نشناختیم…
• بیت‌الزَهرا •
°•🖤•° عمہ‌سادات‌سعی‌ڪردن‌سکینہ‌روآروم‌كنند،ولےمگہ‌آروم‌میشد؟💔 بہ‌سختےسڪینہ‌روازرقیہ‌ۜ‌جداڪردن… ڪارو
•°🥀°• خآنوم‌جآن‌زینب‌گفتند: ازماکہ‌گذشت…ماداریم‌ازشھرتون‌میریم، اماآی‌زنھای‌شآمی…!! یہ‌شیرین‌زبون‌ڪنج‌خرآبہ‌جاگذاشتیم، گَہ‌گآهی‌بیایدبھش‌سربزنید؛تنھاش‌نزارید…🙂
•°🥀°• ازبس‌تو‌صورتم‌زدن،چشآم‌سیاهی‌میره…! داداش‌تو‌هم‌دعا‌بڪن،کہ‌زینبت‌بمیره…(:
• بیت‌الزَهرا •
•°🥀°• ازبس‌تو‌صورتم‌زدن،چشآم‌سیاهی‌میره…! داداش‌تو‌هم‌دعا‌بڪن،کہ‌زینبت‌بمیره…(:
°•💔•° عشقت‌نذاشت،نہ‌‌همسرےنہ‌مادرے‌بفھمم…! توهم‌دعاڪن‌بمیرم،تابرسم‌بہ‌سھمم…(:
•°🖤°• بالاخره‌کاروان‌‌رسید‌ڪربلا،ولےبدونِ‌رقیہۜ! همہ‌ی‌این‌صحنہ‌ها‌جلوۍ‌این‌زن‌وبچہ‌زنده‌شد، هر‌وقت‌بہ‌گودآ‌ل‌نگاه‌می‌ڪردند؛آه‌ازصد‌اشون‌بلند‌میشد
‌°•🥀•° رباب‌اومده‌‌پشت‌آثار‌خیمہ‌ها،اون‌گودال‌ڪوچلو‌، وپراز‌خون‌رو‌،داره‌نگاه‌میڪنہ!💔 هرکےیہ‌حالےداره…
•°💔°• دوباره‌زینب‌دید‌،سڪینہ‌نیست…!🥀 تا،ازدورنگاه‌ڪرد‌،دیداومده‌دمِ‌علقمہ،یہ‌ظرف‌آب‌دستش‌گرفتہ… -عموپاشو… -عمو‌پاشو‌خجالت‌ِسڪینہ‌رو‌ببین… -عمو‌ببین‌سیراب‌برگشتم… -عمو‌ببین‌برات‌ظرف‌آب‌آوردم…
زینبۜ‌باحسینش‌،بابرادرش،باهم‌رآزش؛‌بینِ‌آه‌های‌بقیہ‌حرف‌میزنہ… ازدردش‌میگہ… حسابےبابرادرش‌دردودل‌میکنہ…!💔