eitaa logo
برنامه های پایگاه شهیده طاهره هاشمی
80 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
131 فایل
تبادلات و تبلیغات @rahikm
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•○●▪¤رمان جدید👇¤▪●○•°
رمـــــان به قلم⇦⇦🍁بانو.میـــــم.سیـــــڹ🍁 قسمٺـ اول: کنار باغچه ی کوچک حیاط مادربزرگ نشستم و به گل های توی باغچه نگاه میکنم عمیق توی فکرم!!! دلم حال و هوای بچگی رو کرده همون وقتها که با زینب دور حیاط میدویدیم و سر به سر پدر بزرگ میذاشتیم...خدارحمتش کنه...عجب مرد خوبی بود!! تو فکر بودم که یهو صدای در حیاط اومد!بلند شدم چادمو سرم کردم صدامو صاف کردم و گفتم : -کیه؟؟ یه صدای آشنا از پشت در گفت: -نذری آوردم. رفتم سمت در یواش درو باز کردم یک دفعه میخ کوب شدم. دو طرف سرمون رو انداختیم پایین.ته لبخندی زدم و گفتم: -سلام علی آقا...شمایین... سینی آش هارو توی دستش جابه کردو گفت: -بله حال شما؟؟ گفتم: -الحمدلله...نذری بابت؟؟ -سال پدربزرگم هست... -آخی...خدارحمتشون کنه.روحشون شاد... -خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه. بعد کاسه ی آشو گرفت روبه روی من و گفت: - بفرمایین. از روی سینی کاسه آشو برداشتمو گفتم: -متشکرم. -نوش جان. سرمو آوردم بالا دیدم بنده خدا سرش هنوز پایینه خندم گرفته بود.باتشکر مجدد درو بستم.همین که برگشتم مادربزرگ رو روبه روم دیدم!دستشو گذاشت روی کمرش گفت: -کی بود مادر؟؟؟ شونه هامو انداختم بالاو گفتم: -هیچی نذری آورده بودن. عینکشو جابه جاکردو گفت: -پسر مهناز خانم بود؟؟ سرموانداختم پایین گفتم: -بله پسر مهناز خانم... مادر بزرگ تا دید سرمو انداختم پایین برگشت گفت: -حالا چرا ایستادی بیا داخل که حسابی هوس آش کردم... رفتیم داخل و مادربزرگ که مشغول کارش بود شروع کرد تند تند از علی تعریف کردن!!!منم توی آشپز خونه بودم و مشغول ریختن آش ها توی بشقاب... مادر بزرگ داد زد: -زهرا جان!!این پسر مهناز خانمو که یادته از اول آقا بود...خیلیییی پسر گلیه... جوری وانمود کردم که انگار چیزی نشنیدم گفتم: -مادرجون!!این لیوان گل دار هارو تازه خریدی؟ -آره مادرجون قشنگه؟؟؟ -آره خیلی قشنگه. -اینارو پسر مهناز خانم از بازار برم گرفته! یه نفس عمیق کشیدم و مادربزرگ هم شروع کرد به صحبت کردن راجع به ادامه ی حرف هاش... -خیلی آقاست.همیشه کارهای منو انجام میده. باز خواستم بحثو عوض کنم گفتم: -مادر جون یادش بخیر.پدرجون خیلی آش رشته دوست داشت. -آره مادر خدارحمت کنه پدربزرگتو. دست مهناز خانم و پسرش درد نکنه.کارشون خیلی درسته. دندون هامو محکم فشار دادم رو هم و ظرف هارو گذاشتم توی سینی و رفتم پیش مادر بزرگ... ادامه دارد...❤ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 متن بالا نوشته ی : 🍁بانــــــــــو.میـــــم.سیــــــــــڹ🍁 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @shahidehhashemi
🔴 قاتل دو بسیجی مشهدی: تحت تاثیر فضای مجازی بودم «مجید رهنورد» در جلسه دادگاه: 🔹راهم را اشتباه رفتم، قبول دارم اشتباه کردم و حس نفرت عمومی از کارم را درک می‌کنم. فکرم و باورهایم غلط بود. خود را قربانی فضای مجازی می‌دانم. در دلم بذر نفرت کاشته شده بود و برادرکشی کردم. 🔹تصور می‌کردم این افراد دشمن‌ من هستند، چاقو را در دستم پنهان کرده بودم و نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. تحت تاثیر فضای مجازی بودم و آن روز هنگام فرار با چاقو به هرکسی که می‌رسیدم حمله می‌کردم. می‌خواستم به ترکیه فرار کنم. 🔹افراد دیگری هستند که ممکن است افکار اشتباه من را داشته باشند، باید به داد آن‌ها برسید. از هم‌سن‌های خودم می‌خواهم که هر چیزی را که شنیدند باور نکنند. من آزادی و جوانی خودم را تباه کردم. من خانواده‌های زیادی را داغدار کردم و الان منتظرم هرچه زودتر مجازات شوم. @shahidehhashemi
🔴5 فلسطینی از روز گذشته توسط نیروهای اشغالگر صهیونیستی به شهادت رسیدند. ◾️ وزارت بهداشت تشکیلات خودگردان فلسطین شامگاه سه‌شنبه از شهادت یک جوان دیگر به ضرب گلوله نظامیان اشغالگر رژیم موقت صهیونیستی خبر داد. ◾️ این نهاد فلسطینی گزارش داد که گلوله نظامیان صهیونیست به سینه «رائد غازی النعسان» جوان فلسطینی اصابت کرد که وی در پی آن به شهادت رسید. 👈 این پنجمین فلسطینی در کمتر از ۲۴ ساعت اخیر است که به دست نظامیان اشغالگر به شهادت می‌رسد. وقتی حواس مردم دنیا سمت بازی های جام جهانی هست ،جلادان صهیونیست بیشتر از گذشته جنایت و آدم کشی می‌کنند. @shahidehhashemi
رختکن تیم ملی ایران آماده دیدار برابر آمریکا @shahidehhashemi
بازی ایران _ آمریکا ساعت 22:30