eitaa logo
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
299 ویدیو
2 فایل
©️ عکس نوشت شهدا | استوری شهدا | برای شهدا | جهت عضویت در کانال روی گزینه پیوستن کلیک کنید. پشتیبانی کانال: @birangi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 حاج عبدالله نوریان، فرمانده‌ی گردان تخریب بود. یکی از روزها، حسن عبدالقادر به حاج عبدالله نزدیک شد و گفت: حاجی، من کارم تمام شد. حاجی پرسید: مطمئنی؟ حسن پاسخ داد: بله، حاجی. فقط یکی از مین‌های تی ایکس ۵۰ ماسوره‌اش باز نشد و برای این‌که منفجر نشود، از ارتفاع پرت کردم پایین تا منفجر شود؛ اما بدبختی باز هم منفجر نشد. حاج عبدالله تا حرف حسن تمام شد، رنگش عوض شد و با غیظ گفت: داداش، چرا حرف گوش نمی‌دهی؟ چرا این کار را کردی؟ عبدالقادر که جا خورده بود، گفت: حاجی، ته دره‌ای که آدمیزاد هم رد نمی‌شود، دیگر چه خطری می‌تواند داشته باشد؟ خیال شما راحت باشد که مزاحمتی ایجاد نمی‌کند. حاجی گفت: تو، همین امروز و فردا را می‌بینی که کسی توی این منطقه نیست و پرنده پر نمی‌زند. این‌جا تا پیش از جنگ، محل رفت‌وآمد عشایر بوده، و اگر سال‌های بعد بخواهند دوباره از این منطقه عبور کنند و یک وقت یک چوپانی بخواهد دنبال گوسفندانش برود، خدای ناکرده برایش اتفاقی بیفتد، تو آن روز این‌جا هستی تا مواظبت کنی و جوابگوی زن و بچه‌اش باشی؟ حسن دیگر حرفی برای بحث با حاج عبدالله نداشت. بنابراین، حاجی همه‌ی بچه‌های گروه را بسیج کرد تا آن مین را از ته دره پیدا کنند و با توجه به خطرناک بودن آن، از دور با کلاش به سمت‌اش شلیک کنند تا منفجر شود. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli