eitaa logo
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
299 ویدیو
2 فایل
©️ عکس نوشت شهدا | استوری شهدا | برای شهدا | جهت عضویت در کانال روی گزینه پیوستن کلیک کنید. پشتیبانی کانال: @birangi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 مادر شهید: پدربزرگم، کربلایی مهدی‌قلی‌خان، از آن آدم‌هایی بود که با پای پیاده به کربلا می‌رفت. او مرد متدین و با ایمانی بود و در طول سال، سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه می‌گرفت. روزی که از دنیا می‌رود، او را غسل می‌دهند و کفن می‌کنند. وقتی می‌خواهند جسد او را به گورستان روستا منتقل کنند، ناگهان برمی‌خیزد! همه شگفت‌زده می‌شوند! کربلایی مهدی‌قلی‌خان در میان بهت و حیرت همگان، می‌گوید: قسم به خدا، من به دنیایی دیگر رفتم، آن‌جا به من گفتند که سه دیوار منزل آخرت تو ساخته شده اما یک دیوارش هنوز کامل نیست. برگرد و خانه‌ی آخرتت را تکمیل کن! مهدی‌قلی‌خان که عمر دوباره‌ای یافته بود، از آن روز به بعد با تلاشی زیاد در طاعت خدا و خدمت به خلق می‌کوشد تا این‌که یک سال بعد دار فانی را وداع می‌گوید. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 عمران دوران ابتدایی تا دبیرستان را در زادگاه‌مان هشتجین، با رتبه‌ی ممتاز به اتمام رساند. دوره‌ی متوسطه را در اردبیل در رشته ریاضی در دبیرستان شاه‌ عباس آن زمان ادامه داد و پس از گرفتن دیپلم و شرکت در کنکور، با کسب رتبه‌ی عالی راهی دانشگاه شد. پس از ورود او به دانشگاه، متوجه شدم در رشته‌ی جامعه‌شناسی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل است. من از این موضوع بسیار ناراحت و عصبانی شدم و در حالی که او را بازخواست می‌کردم به او گفتم: تو با این رتبه‌ی عالی چرا رشته‌ی مهندسی برق یا راه و ساختمان را انتخاب نکردی؟ او با منطق محکم به من گفت: الآن کشور ما به یک جامعه‌شناس بیشتر از یک مهندس نیاز دارد. در این شرایطی که هر روز یک گروه در گوشه‌ای از کشور با ادعاهای غربی و شرقی به صحنه می‌آید، این رشته‌ی جامعه‌شناسی است که می‌تواند به اوضاع پرتلاطم جامعه‌ی ما آرامش و اطمینان بدهد. استدلالی که من را قانع کرد و فهمیدم برادرم عمران هدف‌های بزرگی دارد و بی‌دلیل و باری به هر جهت به دانشگاه نیامده است. وقتی می‌آمد هشتجین، بچه‌ها را دور هم جمع می‌کرد و در مسجد با روحانی محل مباحثه‌ی علمی راه می‌انداخت. رفتارش طوری بود که مردم عادی، دانش‌آموزان، دانشجویان، دبیران، اساتید و روحانیون مجذوبش می‌شدند و دوستش داشتند. به نقل از برادر ناتنی شهید، کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 عمران زیاد اهل مطالعه بود. گاه روزانه بیش از دوازده ساعت مطالعه می‌کرد. در ساعات مطالعه گاه در یک جهت دراز می‌کشید و بدون کوچکترین احساس خستگی کتاب می‌خواند. گویی هرچه می‌خواند بیشتر علاقه‌مند می‌شد. آن‌قدر مطالعه کرده بود که مطالب کلاس درس دانشگاه برایش تکراری بود و در کلاس‌ها شرکت نمی‌کرد. با آنکه دانشجو بود، با مراجعه به دانشگاه‌های مختلف، ادارات، موسسات، شرکت‌ها و مدارس با فعالیت سیاسی خود به جوان‌ها و انقلابیون، درس مبارزه می‌داد. از ابتدا با سازمان مجاهدین و فداییان خلق و دیگر گروه‌های سیاسی از نظر ایدئولوژیک مخالف بود، چون براساس جهان‌بینی و ایدئولوژی اسلامی، نظرات آن‌ها را فاقد مبانی درست می‌دانست. البته با مناظره و بحث علمی، بی‌اساس بودن نظرات آن‌ها را ثابت می‌کرد. او گل سرسبد مناظرات در دانشگاه تهران بود. گروه‌های انقلابی و مذهبی هرجا کم می‌آوردند، عمران را پیش می‌کشیدند و او با اعتقاد و اطمینان، همه‌ی گروه‌های معاند و مخالف انقلاب اسلامی را با منطق علم و مناظره، خلع سلاح می‌کرد و به انقلابیون مذهبی اعتبار می‌بخشید. مهارت خاصی در سخنرانی، تهییج و به خیابان کشاندن مردم و راه انداختن تظاهرات داشت. با یک سخنرانی کوتاه، مردم را به خیابان می‌ریخت. باید بگویم عمران، بخش کوچکی از قلب تپنده‌ی انقلاب اسلامی مردم ایران بود. او در کمیته‌ی استقبال از امام خمینی، در فعالیت‌های دانشجویان پیرو خط امام، تسخیر لانه‌ی جاسوسی و تشکیل اطلاعات سپاه، نقش غیر قابل انکاری داشت. به نقل از برادر ناتنی شهید، کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 از تهران آمد و ما را دور خودش جمع کرد و گفت اولین راهپیمایی را در هشتجین برگزار می‌کنیم. برنامه‌ریزی و اقدامات اولیه را انجام داده بود. او خودش پلاکاردهایی با شعارهای استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، نهضت ما حسینی است، رهبر ما خمینی است، مرگ بر شاه و ... آماده کرده بود و بین ما توزیع کرد. جاوید غفاری، اباصلت سیدسیاح، رجب‌علی رجبی، تقی علوی، اکبر اکبری، من و چند نفر دیگر بودیم. به ما گفت: پلاکاردها را دور کمر خود بپیچید و به داخل کلاس ببرید. بعد هم منتظر باشید تا من داخل حیاط مدرسه اولین شعار را بدهم. آن‌وقت با باز کردن پلاکاردها بیرون بریزید و راهپیمایی را شروع کنید. ما توصیه‌های او را انجام دادیم و داخل کلاس‌ها رفتیم. منتظر بودیم تا با اشاره‌ی عمران کار بزرگی را انجام دهیم که بزرگترها جرئت انجام دادنش را نداشتند. دلهره و اضطراب امانمان را بریده بود. پس از مدتی، عمران با بلندگوی کوچک دستی‌اش از داخل حیاط مدرسه فریاد زد: مدرسه‌ده یوخلامیرام، بوشدا منی معلیمیم. (نمی‌خواهم توی مدرسه در خواب غفلت باشم.) تا صدای عمران به گوش ما رسید، همه بیرون ریختیم و پلاکاردهای مرگ بر شاه و دیگر پلاکاردها را بیرون آوردیم و شعارهای عمران را با صدای بلند فریاد زدیم. کلام‌الله میرمجیدی معاون مدرسه‌مان با چوب افتاد به جان ما تا ما را جمع کند. اما با سرسختی از مدرسه بیرون زدیم و دوستان غیرمدرسه‌ای که بیرون منتظر بودند، به ما پیوستند. آن روز عمران شعار داد و اولین راهپیمایی را در هشتجین برگزار کردیم. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 سال ۱۳۵۸ تصمیم گرفتیم به دانشگاه برویم‌. من دانشگاه تبریز قبول شدم و عمران در رشته‌ی جامعه‌شناسی دانشگاه تهران. فکر می‌کنم عمران به رتبه‌ی زیر ۲۰۰ یا ۳۰۰ قبول شد. با ذکر این نکته که دیپلم عمران ریاضی بود اما مطالعاتی که قبلا داشت عمران را به این نتیجه رساند که سوال‌های بی‌پاسخ زیادی در جامعه وجود دارد که با متخصص‌ شدن در رشته‌ی جامعه‌شناسی می‌تواند به آن‌ها پاسخ دهد و علوم ریاضی توان پاسخگویی به سوالات مطرح در جامعه آن روز را ندارد. عمران در حالی که به راحتی می‌توانست در یکی از رشته‌های مهندسی قبول شود و ادامه تحصیل بدهد، رشته‌ی جامعه‌شناسی را برگزید تا برای مردم جامعه‌ی خود مفید واقع شود. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli