🌷 #شهید #مدافع_حرم #محمد_غفاری
محمد از هر طیف و گروهی دوستانی را جذب می کرد. در وهله ی اول با نگاه گرم و مهربان و چهره ی خندانش همه را شیفته ی خودش می کرد بعد ها که بیشتر او را می شناختند حاضر نبودند معاشرت با او را از دست بدهند. به نظر من یکی از دلایلی که خداوند شهادت را روزی ایشان کرد در خوش اخلاقی، صفای دل و نیت پاکش بود.
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
روزهایی که از محل کار به خانه می آمد با همه ی خستگی سعی می کرد با لبخندی بر لب وارد شود. در حالی که چشمانش از فرط بی خوابی و خستگی سرخ شده بود، اما همچنان گرم و صمیمی صحبت می کرد. بعد شروع به احوال پرسی و خنده می کرد. فضای بیرون را کاملا از یاد می برد.
کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
صبح زود که می خواست سر کار برود، بدون این که مزاحم خواب کسی شود آهسته کارهایش را انجام می داد و آماده ی رفتن می شد.
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
محمد آقا بسیار اهل قناعت بود. نه این که در زندگی خرج نکند، بلکه درست خرج می کرد. او اهل اسراف نبود. با همان حقوق اندک و با پسانداز و گرفتن وام توانستیم خانهی بسیار کوچکی بخریم.
به نقل از همسر شهید، کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
در کارهای منزل هم سعی می کرد کمک حالم باشد. معمولا پنج شنبه ها زود به منزل می آمد. از محل کار که می رسید دست به کار شده و در کارهای خانه کمک می کرد.
به نقل از همسر شهید، کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
یکی از خصوصیاتی که محمد داشت امانت داری بود. همه بهش اطمینان داشتند. به همین خاطر مسئولیت امانات دانشکده به محمد واگذار شد. مسئولیت مهمی بود که به هر کسی نمی دادند. همه ی وسایل شخصی دانشجویان آن جا بود.
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
خیلی اهل گذشت بود. نوجوان بود که یه روز دوچرخهاش را امانت گرفتم. توی راه لاستیکش ترکید! با خودم گفتم حالا به محمد چی بگم!؟ با خجالت رفتم پیش محمد، تا وضع دوچرخه را دید، گفت: بابا فدای سرت، تا این را گفت، نفس راحتی کشیدم.
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
محمد بسیار فرد منظمی بود. اصول و قواعد نظامی را خیلی خوب رعایت میکرد. بعد از شهادت او یک شب در محل کار بودم. کلید کمدم گم شد. صبح برای صبحگاه ماندم که چه کنم. دیدم یک لباس کامل روی چوبلباسی آویزان کردهاند.
سریع رفتم و پوشیدم. با تعجب دیدم که لباس شهید غفاری است. البته بدون علت نبود؛ چون لباس محمد همیشه مرتب، منظم، اتو کرده و معطر بود. سریع رفتم تا به صبحگاه برسم.
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
یک روز با بچههای گردان رفته بودیم کوه. محمد توجه ویژهای به مردم حاضر در مسیر داشت. میگفت: ما هر کاری که انجام میدهیم برای رضای خدا و این مردم عزیز است. باید همیشه خودمان را توی جمع مردم بدانیم. وظیفهی حراست از انقلاب به دوش ماست و این انقلاب هم به برکت این مردم شهیدپرور و حمایت و پشتیبانی این ملت، شکل گرفته. میگفت: انشاءالله با پشتیبانی مردم و هدایت مقام معظم رهبری بتوانیم انقلاب را به صاحب اصلیاش برسانیم.
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
محمد در ماموریتها، شناسایی را خیلی دقیق انجام میداد. بسیار تیزبین بود. به کوچکترین مسائل توجه میکرد. گویی سالهاست کار شناسایی انجام میدهد. طوری بود که ناخودآگاه من را به یاد شهید حسن باقری اعجوبهی کارهای اطلاعاتی دفاع مقدس میانداخت. تمام جزئیات شناسایی را به خوبی بررسی میکرد. حضور او باعث آرامش فرماندهان و همدم خوبی برای نیروها بود.
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
اکثر بچهها مدرک کاردانی داشتند. برای ادامهی تحصیل هم وقت کافی نبود تا در دانشگاه دیگری مشغول تحصیل شوند. محمد از مهمترین کسانی بود که در این زمینه بسیار تلاش کرد تا این مشکل حل شود.
او با تلاشهای خود دورهی کارشناسی را وارد مجموعه کرد.
محمد پیگیریها را آغاز کرد. به یاد دارم که نزدیک به چهل بار برای گرفتن مجوز به اصفهان رفت! بالاخره با پیگیریهای مستمر محمد و دوستان دورهی کارشناسی در یگان ما شروع شد.
محمد به تنهایی استاد، دانشجو، و حتی کلاس لازم را هماهنگ کرد. وسایل و تجهیزات را مهیا کرد و در خارج وقت اداری به دنبال کارها بود! گاهی اوقات برای آوردن و بردن استاد میرفت فرودگاه و یا... تازه بعد از این همه دوندگی خودش مثل بقیهی دانشجویان سر کلاس مینشست و به درس گوش میداد!
جالب بود که درسش هم بهتر از بقیه بود. توی کلاس کامپیوتر دانشجوی ممتاز بود. استاد کلاس جنگ الکترونیک وقتی توانایی محمد را دید، سرپرستی سه گروه را به محمد سپرد. حتی طراحی سوالات امتحانی را به محمد داد! بعد از مدتی یکی از اساتید به سراغ محمد آمد و کلی با او صحبت کرد. محمد مدتها مشغول بود! بعدها فهمیدیم که با همکاری این استاد کتابی در زمینهی نظامی آماده کرده!
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_امنیت #محمد_غفاری
هر چه جلو می رفت توسلاتش بیشتر می شد. دیگر آن چه از خدا می خواست دنیایی نبود. در قنوتش و در دعاهای هیئت بارها می شنیدم که این دعا را می خواند: اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک. یک بار هم به من گفت: اگه شهید نشدم، دوست دارم توی هیئت و موقع روضه خواندن بمیرم!
به نقل از کتاب #پرواز_در_سحرگاه
🆔 @shahidemeli