#زندگی_به_سبک_شهدا
#شهید_عباس_بابایی❤️
این داستان:برترین جهاد "جهاد با هوس های نفس"
تازه وارد دانشگاه نیروی هوایی ✈️شده بود
یک روز بهم زنگ زد📞 گفت:
میشه بیای تهران کار واجب باهات دارم💢
ازاداره مرخصی گرفتم و رفتم تامن را دید گفت:
شما مسئول آسایشگاه مارو میشناسی، بی زحمت برو پیشش راضیش کن من رو از طبقه دوم بیاره طبقه اول 🙄
گفتم عباس! تو مگه چقدر میخوای اینجا بمونی؟ فوق فوقش یه سال، براچی میخوای همچین کاری کنی؟؟🤔
من و منی کرد و گفت:
راستش طبقه دوم به آسایشگاه خانوم🧕 ها دید داره نمیخوام خدای نکرده چشمم👀 به اونجا بیفته و " گناه" کنم🚫⁉️
رفتم پیش رئیس و خواسته عباس رو گفتم خندید😂 وگفت: طبقه دوم که طرفدار زیاد داره! ولی باشه بخاطر شما میارمش طبقه اول...
به عباس که خبر دادم گل از گلش🌸🌱 شکفت
دنیارو 🌎دو دستی میدادند بهش این قدر خوشحال نمیشد...