eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.5هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
12.9هزار ویدیو
73 فایل
رفیق شهیدم🌾📿 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @mostafaakbri1 https://eitaa.com/joinchat/1443824321C0bc24470f1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🌺 راه اندازی موکب چای به مناسبت ایام فاطمیه🌺❤️ 😍❤️توسط دانش آموز عزیز خادم اهل بیت (علیهم السلام) سید متین عظیمی❤️ 🇮🇷 ❤️🌺 ما فرزندان مادر پهلو شکسته ایم و از کودکی خادم این تبار محترمیم❤️🌺
خاکی شد چادرت ؛.mp3
1.37M
این روز ها زیاد بگویید السلامُ عَلیکَ یا اَمیرالمؤمنین آخر در مدینہ کسے جوابِ سلامش را نمیدهد . . . ..🖤 ‌ به‌‌گمانم‌اسپندروضه‌ها رادوباره‌روشن‌ڪرده‌اند! نسیم... بوۍدودباخودآورده! وازگوشه‌‌وڪنار... مۍشنوم... روضه‌ۍمادررا ! آسمان... مۍباردوگواهۍمۍدهد باشنیدن‌حڪایت‌تو بایدزارزارگریست! ومگرمۍشودازداغ‌تو سرودونسوخت؟ 🏴 ‌ شیشه‌ی ِعمر ِعلی چه بد ترك خوردی 😭💔((:: ‌ آره‌خُ‌ـلاصہ فقط‌چندکلمه‌میگم: مــٰادر ؛ آتش ؛ در ؛ چادر ؛ سوختن ؛ پھلو ؛ سیلی ؛ ‌ نصفه‌شب‌نشسته‌بودگۅشـه‌حـٌجره آروم‌بـودسـٰاکِـت‌بودتـاریک‌بود . . . آروم‌واردحجره‌شدصدازد🚶‍♀ پسرم‌چرابامن‌حرف‌نمیزنۍ؟ تـوکـه‌میدونۍچراحالم‌بده .. حَـسنم‌تـوکه‌میدونۍچی‌شدبه‌کسی‌نگو . . ھی‌حرف‌زددیدجـَواب‌نمیـٰادگفت: مـٰادربمیره‌حسنم‌چرا جواب نمیدی ؟ تااینوگفت‌یهوصداۍگریه‌بلند شد گفت‌مادرمن‌حسن‌نیستم حسینم . . 💔 ‌ این روز ها زیاد بگویید السلامُ عَلیکَ یا اَمیرالمؤمنین آخر در مدینہ کسے جوابِ سلامش را نمیدهد . . . ..🖤 ‌ مادرمه... انقدربهش‌لگد‌نزن؛ مادرمه... انقدر‌حرف‌بدنزن؛ مگه‌زدن‌داره؟💔(: یه‌زنه‌هجده‌ساله‌که‌بچه‌به‌بغل‌داره...(: ‌
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یادتان هست ؟ ؛ که سالها پیش مادری با این کلیپ دلِ دنیا رو آتش زد 🥀🍃 ۲۴ آبان؛ سالگرد شهادت بهروز صبوری گرامی‌باد🥀🍃
🥀شهید بهروز صبوری🥀 در سن 18 سالگی به شهادت رسید و پیکر او به دلیل شرایط عملیات در منطقه ماند.مادر🥀 شهید بهروز صبوری،🥀 سال‌ها منتظر شنیدن خبری از پیکر فرزندش همانند دیگر مادران شهدای مفقود الاثر بود. جمع زیادی از مردم ایران، مادر این شهید را در کلیپی معروف که نمایانگر گریه‌ها و انتظار این مادر در استقبال از شهدای گمنام است مشاهده کرده‌اند. این کلیپ با عنوان «گمنام 61» بارها در فضای مجازی و رسانه ملی منتشر شده است و مادر شهید صبوری🥀 را کم کم به نمادی از انتظار مادران شهدای گمنام تبدیل ساخت. پنج شنبه 8 اسفندماه 92 طبق اعلام رسمی معراج شهدای مرکز و کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، خبر کشف هویت شهید بهروز صبوری بعد از 31 سال مفقود الجسد بودن، منتشر شد. پیکر مطهر شهید بهروز صبوری در جریان به خاک سپاری جمعی از شهدای گمنام در دانشگاه خلیج‌فارس بوشهر در اردیبهشت ماه سال 1389 به خاک سپرده شده است و هویت او بعد از گذشت سه سال از خاکسپاری توسط آزمایش DNA شناسایی شد. نمونه خون خانواده شهید با نمونه استخوان شهید که در بانک ژنتیک شهدای گمنام ثبت شده بود تطابق پیدا کرده و هویتش احراز شد.🥀 شهید بهروز صبوری سال 1361 در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه عملیاتی سومار به شهادت رسید. روزهای آخر ماه اسفند بود و خیابان ها غلغله بود از رفت و آمدهای شب عید و مردم با عجله و شتابی عجیب، از مغازه‌ای به مغازه دیگر در کوچه پس کوچه‌هایی سرک می‌کشیدند که هر یک مزّین به نام پاک شهیدی است. قرار بود مسافری غریب را پس از 31 سال دوری به آغوش مادری چشم انتظار برگردانند، مسافری که وقتی جواز شهادت برایش صادر شد، مادر ماند و دنیایی بی خبری و چشم به راهی. جوان شهیدی که این روزها کوچه خانه‌ای که مادرش در آن ساکن است به نام همان مسافر غریب یعنی شهید بهروز صبوری🥀 زینت گرفته است و قرار بود پیکر او را که فرسنگ ها دورتر به نام شهید گمنام دفن شده بود، به خانه‌اش برگردانند.  تا پیش از رسیدن تابوت پیکر بهروز هر یک از مردم به گونه‌ای مشغول انجام کاری بودند، آمدن بهروز که انگار همه را به خود آورد، باعث دست کشیدن آن‌ها برای ساعتی از خرید شب عید شد. انگار عطری در هوا پخش شد و بوی حضور شهید صبوری و پایان چشم به راهی مادرش را به هوای یخ زده اسفند تزریق کرد. ماجرای سفره عقدی که مادر شهید برای پسرش چید تابوت پیکر 🥀بهروز صبوری،🥀 مثل آهنربا همه را به خود جذب کرد اصلا خاصیت نوروز و بهار است که چشم انتظاری آدم‌ها را به پایان برساند و غبار غم از دل چشم انتظاران بزداید. درست مثل زمستانی که به وصال مادر 🥀🍃شهید بهروز🥀 صبوری🍃🥀 به بهار پیوند خورد و عطر شکوفه‌های بهاری، زودتر از همیشه سر تا سر تهران را در بر گرفت. به یکباره بازارچه‌ها و مغازه‌های اطراف امامزاده حسن(ع) از جمعیت خلوت شد و مرام و معرفت بچه محل‌های قدیمی محله امامزاده حسن(ع) یعنی 🍃🥀بهروز،🥀 همه اهالی را به مراسم تشییع خود فرا خواند. انگار یک آهن‌ربایی قوی مسیر همه را به سوی راه روشنی که رفته است، تغییر می‌دهد. صدای سلام و صلوات در فضا پر شده بود و سیل بی‌شمار جمعیت، پیکر مردی را به دوش گرفته بودند که روزی حصار شب را شکسته و با پرواز کبوتر گونه خود، آرامش مردمان این سرزمین را رقم زده بود. ماجرای سفره عقدی که مادر شهید برای پسرش چید در بدو بدوهای مردم در شب عید، مادری هم با شتاب و عجله منتظر رسیدن فرزندش بود؛ سفره عقدِ نو عروس نداشته و پسر شاخ شمشادش را که حالا قرار بود او را در تکه ای پارچه سفید به آغوشش بسپارند، آماده می کرد. برای خرید عجله داشت و تنها به آرام گرفتن فرزندش در خانه‌ای جدید، پس از ۳۱ سال دوری می‌اندیشید؛ چادر و مقنعه‌اش را مرتب کرد و با گلابدان و ظرف اسپند عصا زنان به سیل جمعیتی که تابوت پیکر🥀 بهروز🥀 را گرفته بودند و به خانه‌ای که روزگاری خبر خوش تولدش را به اهالی خانه داده بود می آوردند، پیوست. چند تکه از پیکر مطهر🥀🍃 شهید بهروز صبوری🥀🍃 را که در کفن پیچیده شده بود، به درخواست مادر، در همان نقطه‌ای قرار دادند که روزگاری قنداقه بهروز را در بدو تولد در آنجا گذاشته بودند.
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
حرف رفتنو نزن هنوز خیلی جوونی کاش به جای این دعا حمد شفا بخونی