eitaa logo
کانال شهیدجاویدالاثرغلامحسین اکبری
1.4هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
16.4هزار ویدیو
89 فایل
💠کانال‌شهیدجاویدالاثرغلامحسین اکبری 🇮🇷 🤍ولادت:۱۳۳۸/۵/۵ 🕊️شهادت:۱۳۶۱/۱/۲ 📍مزارشهید: خراسان جنوبی(بیرجند) جهت‌ارتباط‌با‌خادم‌کانال: 🆔️@Fathami_A
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 شهید درودی: چشمی که برای امام حسین گریه نکند را نمیخواهم 🔷️ محسن چشماش مجروح شد و منتقلش کردند تهـران ؛ بعد از معاینه دکتر پرسید: ◇ آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه ؟میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟ 🔸️ دکتر با تعجب پرسید: براچی این سوال رو می پرسی پسر جون؟ 🔻 محسن گفت: چشمی که برا امام‌حسین(علیه السلام) گریه نکنه بدرد من نمی‌خوره .... 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:https://eitaa.com/joinchat/1443824321C0bc24470f1
آدمی نیمه ابلیس و نیمه الهی است .. باید با تزکیه و جهاد از بُعد شیطانی خود هجرت کند و یکسره الهی شود. «شهید سیدابراهیم کسائیان🕊🌹» https://eitaa.com/joinchat/1443824321C0bc24470f1
فرمانده می‌داند که خیبر سوز دارد؛ وقتی که لشکر می‌رود گردان می آید... 💔 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
به‌روایت‌برادر شهید: ده روز قبل از شهادتش عروسی پسر خاله مان دعوت بودیم. همه آماده بودیم و درون ماشین در حیاط، منتظر نشسته بودیم که صدای اذان مغرب شنیده شد. مهدی گفت من بروم بخوانم و بعد حرکت کنیم، نمازمان واجب تر از عروسی است و بعد از اقامه نماز حرکت کردیم و شاید این یکی از دلایلی بود که خدا خریدارش شد 🔻هم‌چنین خانمی تعریف می کرد : آقا مهدی از سن و سال کم علاقه مند کار و فعالیت بود و کارگری می کرد. وقتی به زمین های شالی کاری برای کاشت نشا می رفتیم. مهدی با وجود خستگی زیر آفتاب گرم می ایستاد، وضو می گرفت و نمازش را می خواند شهادت: ۱۴۰۲/۵/۱ جاده ی خاش _ تفتان نحوه شهادت : در پی حمله تروریستی اشرار به واحد گشت پلیس راه ، به همراه سه تن از مأموران غیور پلیس به شهادت رسید سرگرد شهید🕊🌹 🌷
هدایت شده از همراه شهدا🇮🇷
😊 شوخ طبعی رزمنده ها !!! 🌷عید غدیر که می شد خیلی ها کتک میخورند. لابد می پرسید چرا...؟ به همین سادگی که چند تا از بچه ها با هم قرار می گذاشتند، به یکی بگویند؛ سید ...البته کار که به همین جا ختم نمی شد. 🌷ایستاده بودیم بیرون چادر، یک دفعه دیدیدم چند نفر دارند دنبال یکی از برادر ها می دوند. می گفتند: وایسا سید علی کاریت نداریم! و او مرتب قسم می خورد که من سید نیستم ولم کنید. تا بالاخره می گرفتندش و می پریدند به سر و کله اش و به بهانه بوسیدنش آش و لاشش می کردند. 🌷بعد هم هر چی داشت، از انگشتر، تسبیح، پول، مهر نماز تا چفیه و گاهی هم لباس، همه را می گرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن در می آوردند ... 🌷جالب اینجاست که به قدری جدی می گفتند؛ سید که خود طرف هم بعد که ولش می کردند، شک می کرد و می گفت: راستی راستی نکند ما هم سید هستیم و خودمان خبر نداریم، گاهی اوقات کسی هم پا پیش می گذاشت و ضمانتش را می کرد: قول می دهد وقتی آمد تو چادر، عیدی بچه ها یادش نرود؛ حتی اگر سکه ٢٠ ریالی باشد و او هم سکه را می داد و غر می زد که: عجب گیری افتادیم، بابا ما به کی بگیم ما سید نیستیم ...؟ @Hamrahe_Shohada