.
| إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً...
🔻بعضی ها انگار از طرف خدا انتخاب میشوند برای به سرانجام رساندن مأموریت های ویژه!
همان اوایل جنگ بود که توسط نیروهای بعثی اسیر شد؛
علی اکبر ابوترابی!
روحانی جوانی که طعم شاگردی حضرت امام "رحمة الله علیه" را در نجف چشیده بود، همرزم چمران بود و جزو خط مقدم مبارزین انقلاب...
انگار اسیر شده بود تا بیش از گذشته از بند تمام اسارت های مادی آزاد بشود.
حاج علی اکبر، طلبه بود.
خوب میدانست «رسالت» زمان و مکان نمیشناسد، باید پایش ایستاد در هر شرایطی!
برای همین بود که در همان دوران اسارت جهاد فرهنگی خود را آغاز کرد.
در آن شب تاریک اسارت و محنت دوری از خانواده و وطن، قلب های غم دیده اسرا پدری را پیدا کرده بود همه جوره حواسش به آنها بود...
برای او حتی سربازان عراقی هم مهم بودند؛ حساب آنها از صدام جدا بود.
برای همین بود که حتی بین سربازان بعثی هم میشد مرید های حاجی را پیدا کرد!
تا جایی که حتی گاهی سربازان بعثی مشکلات خانوادگی خود را با حاج آقا در میان میگذاشتند و از او کمک می گرفتند!!
وضعیت عجیب و غریبی شده بود.
انگار شاگرد مکتب آقا روح الله، همانجا انقلاب کرده بود و جمهوری اسلامی تشکیل داده بود.
پس طبیعی بود که معنویت در مکتب حاجی حرف اول را بزند...
همانجا کلاس درس تفسیر راه انداخته بود و اسرا را به حفظ قرآن تشویق میکرد.
گفته بودند وعده داده بود حافظین قرآن را به دیدار حضرت امام ببرد، شاید این تنها وعده او برای آنها بود که عملی نشد...💔
همین برنامه های اعتقادی و زنده نگه داشتن مناسب هایی مثل محرم و صفر بود که باعث میشد رزمندگان زیر فشار سخت اسارت نه تنها زنده بمانند بلکه پله های بلندی از رشد را طی کنند.
حاج علی اکبر ابوترابی خوب میدانست که روزی زمان بازگشت به وطن فرا میرسد، و آینده نگرانه به فکر درس و تحصیل بچه ها هم بود و برایشان از صلیب سرخ درخواست کتاب درسی فارسی کرده بود.
حرف درباره ابوترابی زیاد است اما همینکه
حاجآقا یک نفر بود اما از همان یک نفر ها که راه وصل به بینهایت را خوب بلدند.
آنقدر خوب که بعد از رحلتشان شایسته اینچنین پیام تسلیتی از طرف نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میشوند...
#آرمان_ما
#حاج_علیاکبر_ابوترابی