نماز عشق
در فراقت بی فروغم ای صنم
در تبت سوزد همه جان و تنم
می کشد این عاشقی آخر مرا
میکشد آخر به خاکستر مرا
قطره ی جان تشنه ی دریای توست
مرغ دل آواره ی صحرای توست
عمر این دریای پر جوش و خروش
بی تو می گردد چو مرداب خموش
شعله های عشق تو هم پای من
یادت ای جان هر زمان سودای من
ای مرا یاری رسان در روز تنگ
پاک کن زآیینه ی این سینه زنگ
لطف خود را طوق کن بر گردنم
خوش ببر هر جا که خواهی بردنم
بر نماز عشق قابل کن مرا
تا ابد بر عشق مایل کن مرا
با تو من از من تهی گشتم چو نی
با وصالت میکنم این راه طی
#سعید_سعادتی