eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.2هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
60 فایل
خادم🖤 گرچه مفقودالاثر هابی مزاران جهانند بی نشان گمنام محشورملک درآسمانند 🇮🇷 @yadmanshohada_admin https://eitaa.com/joinchat/1443824321C0bc24470f1
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید والامقام ایرج کهنوجی در 23 بهمن 1338 در آبادان شهر خون و مقاومت به دنیا آمد، پدرش کارگر اتوبوس‌رانی شرکت نفت بود، آنجا بلیط‌فروشی می‌کرد، همواره به مهربانی، مردم‌دوستی و خیر بودن مشهور بود. دو سال بیشتر نداشت که پدر خانواده تصمیم گرفت به زادگاهش کهنوج بازگردد، بودن در کنار فامیل برایش چیزی دیگر بود. صلوات
وصیت نام شهید کهنوجی نمی‌دانم اسم این را وصیت‌نامه بگذارم یا نامه اعتراف به گناه، اولش فکر می‌کردم نوشتنش آسان است، ولی حالا که به مرحله عمل رسیده‌ام می‌بینم بسیار دشوار است. خدایا، در خلوتگاهم چه گناهی مرتکب شدم، پروردگارا، تنها راه نجات از این دردها در راه تو قدم برداشتن و در راه تو فنا شدن است، چرا که نقل شده با نخستین قطره خون شهید که بر زمین ریخته می‌شود تمام گناهانش بخشیده می‌شود. سلام بر امام خمینی، رهبر بزرگ انقلاب، نور دوعینم، نور هدایتم. شهید ایرج کهنوجی در بخشی از این وصیت‌نامه خطاب به پدر و مادرش می‌گوید: می‌دانم زحمات زیادی برای من کشیده‌اید تا مرا به اینجا برسانید، اما باید افتخار کنید امانتی که خداوند به دست شما سپرده، به‌طور سالم تحویلش دادید، وقتی روح من شاد می‌شود که شماها از من راضی باشید و همیشه با عشق و علاقه به امام نگاه کنید و جلوی هرکس که مخالف جمهوری اسلامی حرف زد را بگیرید. پدر و مادر عزیزم، اگر من لیاقت شهادت را پیدا کردم اصلاً ناراحت نشوید، چرا که اگر در این راه کشته شدم، راه امام حسین(ع) را دنبال کرده‌ام، تنها از شما می‌خواهم برای حضرت امام حسین (ع) گریه کنید، به آن زمان فکر کنید که حضرت زینب (س) وقتی که شش برادر رشیدش را به شهادت رساندند و با اسب بر بدن مبارک‌شان تاختند، چه حالی داشت. حالا هم اگر زنجیر تانک روی بدن ما برود، شما باید افتخار کنید که فرزندی داشتید و در راه اسلام فدا کردید، هم‌اکنون می‌خواهم تا آخرین قطره خونی که در بدن دارم، فدای این سرزمین اسلامی کنم. پرواز تا ملکوت بعد از ظهر 18 فروردین سال 65 و عملیات والفجر هشت بود، شهید ایرج کهنوجی با هم‌رزمان خود در اروند کنار آب‌تنی می‌کردند، آن روز حال و هوای خاصی حکم‌فرما بود، با دوستان خیلی سربه‌سر هم می‌گذاشتند، بعد همه با هم از شط بیرون آمدند، یکی از دوستان به شوخی شامپو بر سر وی پاشید و وی خنده بر لب، مجبور شد دوباره بر آب بزند، ناگهان فریاد یا صاحب‌الزمان ایرج بلند شد و سپس جلوی چشم تمام هم‌رزمان، ایرج به زیر آب فرو رفت و برای همیشه جزئی از این سرزمین مقدس شد و نامش یادگار ماند. صلوات