eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهدای کرمان
✍متن کامل وصیت نامه سردار شهید محمدحسین یوسف الهی... 🔹ولی ای پدر و مادر و ای خواهران و برادران عزیزم این رسالت را شما باید زینب وار به دوش کشید و از عهده آن به خوبی بر می آئید و می توانید چون پتک بر سر دشمنان داخلی و خارجی فرود آیید و خون ما را هم چون رود سازید تا هر چه بر سر راه دارد بردارد تا به دریای حکومت عدل حضرت مهدی عجل الله برسید. 🔸امیدوارم که خداوند عمر رهبر عزیزمان را تا انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل الله طولانی بگرداند و ظهور حضرت مهدی عجل الله را نزدیک بگرداند تا مستضعفین جهان به نوایی برسند و صالحین وارثین زمین شوند. 🔹ای مردم بدانید که تا وقتی که از رهبری اطاعت کنید مسلمان و مؤمن و پیروزید وگرنه هر کدام راهی به غیر از این دارید آب را به آسیاب دشمن می ریزید. 🔸همچنان که تا کنون بوده اید باشید تا مانند گذشته پیروز باشید و این میسر نیست به جز یاری خواستن از خدا و دعا کردن. 🔹امیدوارم که خداوند متعال به حق آقا امام زمان عجل الله ایران را از دست شیاطین و به خصوص شیطان بزرگ نجات دهد و از این وضع بیرون بیاورد که بدون خدا هیچ چیز نمی تواند وجود داشته باشد. 🔸به امید اینکه تمام دوستان گناهان مرا ببخشند التماس دعای عاجزانه از همگی دارم محمد حسين يوسف الهی ۲۴ اسفند ۱۳۶۱ شمسی... 💢منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحات ۲۷۹_۲۷۶ @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍و اینجا جایی است در مکتب عاشورا... 🔹حاج قاسم شیفته سلوک معنوی محمد حسین بود نقطه مشترک همه شهدا قدم برداشتن در مسیر امام حسین علیه السلام و دفاع از حرمین شریفین بود شهید محمد حسین به گفته همرزمانش به این این درجه از یقین رسیده بود که کل یوما عاشورا وکل ارض کربلا. 🔸محمد حسین خود را سرباز امام حسین می‌دانست و در راه ولایت قدم بر می‌داشت. 🔹محمد حسین که از او به عنوان عارف جبهه یاد می‌شود در زمینه خواندن زیارت عاشورا و برگزاری نمازهای نیمه شب در بین هم رزمانش شهرت داشت زندگی بسیار ساده ای داشت اما هر کجا که می‌توانست دست دیگران را می‌گرفت و در اجرای فرامین امام خمینی همیشه پیش قدم بود. 🔸عبادت‌های محمد حسین در خفا انجام می‌شد و افرادی که از دوستان نزدیک وی بودند از سلوک و عبادات و عرفان وی در زمان عبادت آگاهی داشتند و سردار سلیمانی نیز شیفته همین رفتار محمد حسین قرار گرفته بود. 🔹نحوه شهادت یوسف الهی هم نشان از فداکاری و منش وی داشت هنگامی که اتاق عملیات والفجر ۸ مورد حمله شیمیایی حزب بعث قرار گرفت شهید یوسف الهی هم رزمانش را از سنگر خارج کرد و خود دچار عوارض شدید شیمیایی شد. 🔸حالا شهید یوسف الهی الگویی شده برای جوانان انقلابی کرمان و مکتب حاج قاسم فرهنگ مبارزه با استکبار در منطقه بیش از گذشته پر رنگ تر شده و سربازان امام خامنه ای بیش از گذشته مصمم هستند در جبهه مقاومت ایستادگی کنند و پیروزی با مؤمنان است. @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
42.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍عکس های خاطره انگیز از شهید محمدحسین یوسف الهی و خانه ی پدری ایشان که امروز به مکانی به نام مدرسه بقیة الله تغیر یافته است هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهید یوسف الهی و پدر و مادرش صلوات... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍بی بی حضرت زینب سلام الله به حسین پسر غلامحسین چی گفت به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی... 🔹یک روز با حسین به سمت آبادان می‌رفتیم عملیات بزرگی درپیش داشتیم من خیلی ناراحت بودم به حسین گفتم چند تا عملیات انجام دادیم اما هیچ کدام آن طور که باید موفقیت‌ آمیز نبود این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمی‌دهد. 🔸گفت برای چی گفتم چون این عملیات خیلی سخته و بعید می‌دانم موفق بشویم گفت اتفاقاً ما در این کار موفق و پیروز هستیم. 🔹گفتم حسین دیوانه شده‌ای در عملیات‌هایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آن وقت در این یکی که کلا وضع فرق می‌کنه واز همه سخت‌تر است موفق می‌شویم... 🔸حسین خنده‌ای کرد و با همان تکه‌ کلام همیشگی‌اش گفت حسین پسر غلامحسین به تو می‌گویم که ما در این عملیات پیروزیم. 🔹می‌دانستم که او بی‌حساب حرفی را نمی‌زند حتماً از طریقی چیزی که می‌گوید ایمان و اطمینان دارد گفتم یعنی چه از کجا می‌گویی گفت بالاخره خبر دارم گفتم خب از کجا خبر داری؟ گفت به ما گفتند که ما پیروزیم. 🔸پرسیدم کی به تو گفت جواب داد حضرت زینب سلام الله دوباره سؤال کردم در خواب گفت یا در بیداری با خنده جواب داد تو چه‌ کار داری فقط بدان بی بی گفت که شما دراین عملیات پیروز خواهید شد و من به همین دلیل می‌گویم که قطعاً موفق می‌شویم... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍شهیدی که خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم می گفت سردار شهید محمد حسین یوسف الهی... 🔸نماز شبش دو تا سه ساعت طول می کشید چشم‌ برزخی اش سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت و خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
Soleimani.hazrat zahra.mp3
3.05M
✍شهید حاج قاسم سلیمانی عنایت حضرت زهرا سلام الله و شهیدی که دو ویژگی و فضیلت ویژه داشت یکی اینکه ازدواج کرده بود دوم اینکه در آب نماز شبش قطع نشد... @shahidan_kerman
✍به مناسبت بیست و ششم اسفند سالروز ولادت سردار شهید محمد حسین یوسف الهی... 💢نگهبان میله و تنبیه متفاوت شهید یوسف الهی برای فردی که وظیفه اش را درست انجام نمی دهد طبق روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی... 🔹محمد حسین یوسف الهی تا زمانی که خودش داخل مقر بود حتماً در اوقات مختلف می آمد و به نگهبان میله سر می زد. 🔸اگر کسی خلافی مرتکب می شد با او برخورد بدی نمی کرد بلکه با رفتار پدرانه اش موجب می شد که آن فرد هم متوّجه خطایش بشود و هم از کرده خود شرمنده و پشیمان او اگر نیرویی را تنبیه می کرد این تنبیه با هر جای دیگر فرق داشت. 🔹یک شب شهید اکبر شجره نگهبان بود امّا بنده خدا به خاطر خستگی زیاد همان جا کنار میله خوابش برده بود. 🔸محمد حسین وقتی که از راه می رسد و اکبر را در خواب می بیند دیگر بیدارش نمی کند خودش می نشیند و تا صبح نگهبانی می دهد. 🔹نزدیک صبح وقتی اکبر بیدار می شود و محمد حسین را در جای خود می بیند خیلی خجالت می کشد محمد حسین هم برای تنبیه اکبر شب او را سر پست نمی گذارد. 🔸خیلی عجیب است که برای تنبیه یک نفر به جای اضافه کردن مدت نگهبانی اش او را از انجام کار محروم کنند برای بچّه های اطّلاعات شاید یکی از سخت ترین مجازات ها همین بود. 🔹مثلاً اگر کسی را توی معبر نمی فرستادند انگار بزرگترین توهین را به او کرده بودند و این ها همه به خاطر جوی بود که محمد حسین در واحد به وجود آورده بود. 🔸منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحه ۷۵...
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ✍به مناسبت بیست و ششم اسفند سالروز ولادت سردار شهید محمد حسین یوسف الهی... 💢نگهبان میله و تنبیه متفاوت شهید یوسف الهی برای فردی که وظیفه اش را درست انجام نمی دهد طبق روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی... 🔹محمد حسین یوسف الهی تا زمانی که خودش داخل مقر بود حتماً در اوقات مختلف می آمد و به نگهبان میله سر می زد. 🔸اگر کسی خلافی مرتکب می شد با او برخورد بدی نمی کرد بلکه با رفتار پدرانه اش موجب می شد که آن فرد هم متوّجه خطایش بشود و هم از کرده خود شرمنده و پشیمان او اگر نیرویی را تنبیه می کرد این تنبیه با هر جای دیگر فرق داشت. 🔹یک شب شهید اکبر شجره نگهبان بود امّا بنده خدا به خاطر خستگی زیاد همان جا کنار میله خوابش برده بود. 🔸محمد حسین وقتی که از راه می رسد و اکبر را در خواب می بیند دیگر بیدارش نمی کند خودش می نشیند و تا صبح نگهبانی می دهد. 🔹نزدیک صبح وقتی اکبر بیدار می شود و محمد حسین را در جای خود می بیند خیلی خجالت می کشد محمد حسین هم برای تنبیه اکبر شب او را سر پست نمی گذارد. 🔸خیلی عجیب است که برای تنبیه یک نفر به جای اضافه کردن مدت نگهبانی اش او را از انجام کار محروم کنند برای بچّه های اطّلاعات شاید یکی از سخت ترین مجازات ها همین بود. 🔹مثلاً اگر کسی را توی معبر نمی فرستادند انگار بزرگترین توهین را به او کرده بودند و این ها همه به خاطر جوی بود که محمد حسین در واحد به وجود آورده بود. 🔸منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحه ۷۵... ╔═.🥀🍃.📿════╗ 🆔️@sabokbalan_e_ashegh ╚════🥀.🍃.📿═╝
هدایت شده از شهدای کرمان
✍ارتفاع شتر میل با همراهی شاهرخ و اکبر قیصر به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی قسمت اول... 🔹قرار بود با محمدحسین یوسف الهی و چند نفر دیگر از بچّه های اطّلاعات به شناسایی منطقه کوهستانی غرب برویم ما تا آن زمان بیشتر در جنوب کار کرده بودیم و با مناطق کوهستانی زیاد آشنایی نداشتیم. 🔸در جنوب منطقه طوری بود که نیاز به بلدچی نبود و ما معمولاً باید سینه خیز به سمت دشمن می رفتیم و خیلی هم آهسته صحبت می کردیم امّا در کوهستان شرایط فرق می کرد در این مأموریت دو نفر از افراد بومی محل به نام های شاهرخ و اکبر قیصر به عنوان بلدچی ما را همراهی می کردند. 🔹آنها بزرگ شده آنجا و به تمام راه ها وارد و آشنا بودند خصلت های عجیبی هم داشتند برخوردشان بد بود و همه بچّه ها ناراحت بودند توی راه که می رفتیم خیلی بلند بلند صحبت می کردند و اصلاً اصول ایمنی را رعایت نمی کردند. 🔸و ما با توّجه به تجربه ای که داشتیم معتقد بودیم باید احتیاط کنیم. 🔹آهسته به محمد حسین گفتم نکند امشب این ها ما را لو بدهند و گیر دشمن ییفتیم محمد حسین گفت نه خیالت راحت باشد. 🔸گفتم از کجا این قدر مطمئنی گفت اخلاقشان را می دانم این ها اصلاً فرهنگشان این طوری نیست این کار را نمی کنند با این حال برای احتیاط چند نفر را به عنوان تأمین اطراف گروه می فرستم. 💢ادامه دارد... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍انصاف دهید منتظرم هستند... 🔹وقتی هور العظیم بودیم خواب دیده بودم محمدحسین شهید می شود از آن زمان به بعد هر وقت می دیدمش بی اختیار اشکم جاری می شد. 🔸خودم را برای عملیات والفجر هشت رساندم منطقه با مهدی پرنده غیبی با هم بودیم که محمد حسین با موتور از راه رسید باز اشکم جاری شد. 🔹محمد حسین دل از دنیا کنده بود خطاب به مهدی گفت شما کاری ندارید من هم دارم می روم شهادتش را می گفت. 🔸مهدی شروع کرد به گریه کردن و گفت محمد حسین تو اهل این حرف ها نبودی تو که رفیق با معرفتی بودی. 🔹محمد حسین گفت به خدا قسم دو سال است که به خاطر رفاقت با شما مانده ام. 🔸بعد از شهادت شهید اکبر شجره این دو سال را فقط به هوای شما صبر کردم دیگر بیش از این ظلم است انصاف بدهید آن طرف هم کسانی هستند که منتظرم هستند همان طور که می خندید سوار موتورش شد و رفت و ما فقط گریه کردیم و نگاه کردیم. 💢راوی حمید شفیعی کتاب حسین پسر غلامحسین زندگینامه و خاطرات شهید محمد حسین یوسف الهی صفحه ۲۳۱_۲۳۰... @shahidan_kerman
هدایت شده از شهدای کرمان
✍شهید محمدحسین یوسف الهی چگونه از اهواز لب اروند و خواب ماندن شهید بادپا را دید طبق روایت آقای حمید شفیعی... 🔸در مراحل آماده سازی والفجر هشت شهید حسین بادپا مسئول آمار جزر و مد اروندرود بود جدولی داشت که هر شب میزان آب و بالا و پایین رفتنش را روی آن علامت می زد بادپا باید لحظه به لحظه ارتفاع آب را چک می کرد یک شب شنیدم صدای لندکروز آمد تعجب کردم و سریع آمدم بیرون. 🔹دیدم شهید محمدرضا کاظمی زاده است ایشان معلم ادبیات بود و او هم حال و هوای خودش را داشت. 🔸کاظمی زاده گاهی به داخل نفربرهای سوخته عراقی که داخل آب بودند می رفت و دو یا سه شبانه روز کامل در آنها می ماند و دیده بانی می کرد. 🔹آن شب کاظمی زاده گفت در اهواز پیش حسین یوسف الهی بودم گفت حسین بادپا ۲۰ دقیقه کنار اروند خوابش برده و آمار جزر و مد از دستش در رفته است ما تعجب کردیم اروند کجا و اهواز کجا چطور حسین آقا از آنجا متوجه خوابیدن بادپا شده بود پیش حسین بادپا رفتیم و گفتیم خوابت برده بود اول انکار کرد بعد که ماجرا را تعریف کردیم گفت ۲۰ دقیقه ای خوابش برده و از روی اطلاعات شب گذشته جدول امشب را پرکرده است. 🔸آقای علی نجیب زاده از همرزمانمان می گفت دو سه روز بعد از ماجرا پیش حسین رفتم دیدم دارد قرآن می خواند صبح زود بود از او پرسیدم چطور متوجه شدی که بادپا خوابیده است در جوابم گفت علی آقا اگر آدم بشویم خواب و بیداری و زمان و مکان دیگر برایمان معنای خودشان را از دست می دهند. @shahidan_kerman
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ نوری در چهره ▫️ما قبل از عملیّات والفجر سه در شهرک پیروز اهواز مستقر بودیم این ساختمان متعلّق به کارخانه ذوب آهن بود که با شروع جنگ کار در آنجا تعطیل شده بود و این مکان محلّ اسکان رزمندگان بود. 🌷شهید جعفرزاده از واحد تخریب آمده بود و نیرو می خواست او خصوصیات کار در واحد تخریب و حساسیت موضوع را بیان کرد من آقامولایی شمس الدینی و یکی دو تا از بچّه ها تصمیم گرفتیم همراهش به واحد تخریب برویم اما بعد از او شهید شجره صحبت کرد و خصوصیات واحد اطّلاعات عملیّات را گفت پشیمان شدیم و به واحد اطّلاعات عملیّات رفتیم. ⚪️ به مدت دو هفته در اهواز آموزشهای شناسایی و کار با قطب نما را فرا گرفتیم شب هجدهم یا نوزدهم ماه رمضان بود که محمد حسين يوسف الهى آمد و تعداد هفت هشت نفر از ما را انتخاب کرد تا به شناسایی ببرد من از همان ابتدا که او را دیدم و صحبتهایش را شنیدم بسیار به او علاقه مند شدم او به گونه ای با ما رفتار کرد که انگار از پیش ما را می شناخته و آنچنان مهرش به دل من نشست که انگار مدتهاست با او دوست هستم او واقعا رفتاری تأثیر گذار داشت و امکان نداشت کسی با دیدنش مجذوبش نشود. 💢 من اصولا شخصیّتی بودم که از شوخی خوشم نمیآمد امّا وقتی محمد حسین با من شوخی می کرد نه تنها ناراحت نمی شدم بلکه لذّت هم می بردم چون شوخی های او از روی دوست داشتن و علاقه بود نه از باب تمسخر واقعا شهيد يوسف الهی نوری در چهره اش داشت که این نور فقط مختص خودش بود. (منبع: کتاب حسین پسر غلامحسین صفحات ۱۶۵_۱۶۴ راوی: محمد شرف علی پور) دوران دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍شهیدی که بابت حضور در جبهه هرگز حقوق دریافت ننمود و وصیت نموده بود روی سنگ مزارش کلمه بسیجی حک شود سردار شهید محمد حسین یوسف الهی... 🔸بعد از این که برادرم محمد حسین به شهادت رسید وسایلش را از جبهه آوردند تمام اموال او از این قرار بود دو دست لباس یک عینک یک کفش که برای پای مجروحش درست کرده بود و یک کیف پول که تنها یک صدوبیست تومان درون آن بود. 🔹چند وقت بعد نیز از طرف سپاه یک حواله پول برای ما فرستادند حقوقی بود که بابت حضور در جبهه به محمد حسین تعلّق می گرفت. 🔸معلوم شد که محمد حسین در طول جنگ هرگز حقوق خود را دریافت نکرده است همان روزها به امر پدرم این پول را به حساب جبهه ها واریز کردیم. 💢منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحه ۲۸۰ روزنامه اطلاعات ۱۵ تیر ۱۳۷۸ شمسی صفحه ۱۴ راوی آقای محمد علی یوسف الهی برادر شهید... https://eitaa.com/shahidgholamhosseinakbari
هدایت شده از شهدای کرمان
✍عکس ماندگار سردار شهید محمدحسین یوسف الهی و دکتر مهدی شفازند... 🔹شب عجیبی هوا مهتابی بود و نور ماه منطقه را روشن کرده بود گهگاه صدای انفجاری سکوت شب را می‌شکست. 🔸حسین زیر لب چیز‌هایی زمزمه می‌کرد و بی‌خیال و آرام قدم برمی داشت رفتار او نیز به من آرامش خاصی می داد. 🔹دکل همینطور بالا رفته بود و اتاقک آن در دل آسمان گم شده بود ستونی فلزی با ارتفاعی به اندازه یک ساختمان بیست طبقه بدون هیچ حفاظی و امشب می‌بایست من از آن بالا بروم. 🔸نور ماه زیر پایم را روشن می‌کرد هر چه بالاتر می رفتم همه چیز روی زمین کوچک تر می شد خیلی با احتیاط و آرام پیش می‌رفتیم نگاهی به بالا انداختم هنوز خیلی مانده بود که به اتاقک برسیم اما زیر پا همه چیز کوچک شده بود لحظه‌ای مکث کردم دیدم دیگر نمی‌توانم بالاتر بروم تا همین جا هم خیلی از زمین دور شده بودیم این افکار باعث شده بود احساس خستگی زیادی بکنم پاهایم شروع به لرزیدن کردند. 🔹حسین پرسید چیه چرا نمی روی بالا گفتم پاهایم دارند می لرزند نمی‌توانم بروم گفت خیلی خب صبر کن و بعد سعی کرد تا چند پله بالاتر بیلید خودش را بالا کشید دستهایش را دو طرف من گذاشت و گفت حالا بنشین روی شانه های من گفتم برای چی گفت خب بنشین خستگی در کن... 🔸آرام روی شانه‌های حسین نشستم این کار هم برایم سخت بود اینکه او بایستد و من روی شانه‌هایش بنشینم در واقع حسین با این کارش هم باعث شد خستگی ام رفع شود و هم روحیه ام تغییر کند هیچ وقت نمی‌توانم لحظه ای را که روی شانه‌هایش نشسته بودم فراموش کنم. 💢منبع کتاب نخل سوخته راوی دکتر مهدی شفازند... @shahidan_kerman
✍سیره زندگی سردار شهید محمد حسین یوسف الهی ؛ یاد خدا... 🔹زندگی شهید محمد حسین یوسف الهی سراسر معنوی بود به عبادت اهمّیت فراوانی می داد و هیچ چیز مانع ارتباطش با خدا نمی شد. 🔸به تمام نیروهایش عشق می ورزید و مانند یک پدر برایشان دلسوزی می کرد هر وقت بچّه ها برای شناسایی می رفتند آنها را تا ابتدای محور همراهی می کرد و همانجا منتظرشان می نشست تا برگردند. 🔹یک شب در منطقه مهران من محمد حسین و یکی دیگر از بچّه ها به نام سید محمود برای شناسایی رفته بودیم سید محمود جلو رفت و من و محمد حسین بالای رودخانه گاوی منتظرش ماندیم سید حدود دو ساعت دیر کرد. 🔸در این فاصله محمد حسین به گوشه ای رفت و سرگرم نماز و عبادت شد این حالت او خیلی برایم عجیب بود که هیچ وقت حتی در منطقه خطر نیز از عبادت و راز و نیاز با خدا غافل نمی شد رفتار و کردار او به گونه ای بود که لحظه به لحظه زندگی اش و جزء به جزء حرکاتش انسان را به یاد خدا می انداخت. 🔹بی تو در کلبه گدایی خویش... 🔸رنج هایی کشیده ام که مپرس... 💢منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحه ۱۳۲ راوی محمد علی کار آموزیان...
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍بنا نیست ما تکلیفمان را فقط یک جا انجام دهیم تکلیف برای من نه زمان می‌شناسد و نه مکان...
✍دست نوشته شهید محمد حسین یوسف الهی درباره شهید محمد امیری... 🔹ای امیر بر نفس خود امیری من تو را نشناختم ولی شناختم می فهمی این را در زمان حیاتت هم به بچه ها می گفتم که خدا را من در بعضی جاها از روی زندگی ات درک کردم گیلان غرب آنجا یادت هست وقتی با هم جلو می رفتیم من تو را درک کردم که چقدر بزرگی ولی من حقیر با این وضع می بایستی به تو و امثال تو بگویم فلان کن و فلان نکن چقدر من بدبختم همه امتحانات خدایی را مردود شدم در جنگل یادت هست باز هم چه بگویم. 🔸خدایا خودت بهتر می دانی از آنجا که تو خدایی بودی من در تشییع جنازه ات یک صحبت کردم که بعد از تو فهمیدم درست است و این باطن پاکت را می رساند گفتم شهید امیری در زمان حیاتش شهید می ساخت و در زمان شهادتش به ما درسها آموخت و بعد از شهادتش شهید سازتر خواهد بود الان که به چهره حمزه ای نگاه می کنم تو را می بینم که بسیاری از اعمال تو در حمزه ای متجلی است و همچنین اسلاملو... 🔹تو چقدر گریه کردی تا برگه عبور خود را از این دار فانی گرفتی تو را به پاکی ات قسم ای فاتح میادین مین ای که فتح الفتوح کرده بودی ای بزرگ ای افتخار انسانیت ای پرنده پرواز و تیز پرواز و ای شهید امیری دست مرا هم بگیر و بدان که هرچه بخواهم در موردت بنویسم کم است ولی از مظلومیتت معلوم می شود که خیلی والایی. 🔸آن شب که تو را آوردند فکر کردم که خوابی باورم نمی آمد چون بدنت کمی گرم بود ولی بعداً سرد شد چون الان بر اعمال ما شاهدی به خدا بگو که با این بنده حقیرت وافْعَلْ بى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ولا تفعل بی ما انا اهله...
✍شهید محمد حسین یوسف الهی... 🔸اجر جهاد شهادت است ومن خیال ندارم از راهی که انتخاب کرده و می روم برای خود مظاهر مادی دنیای فانی را تدارک ببینم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ذکر خاطره‌ای بسیار زیبا از نقش توسل و توکل در دوران دفاع مقدس... 🔸بلاشک حاج قاسم این زیبایی‌ها را دیده بود که آرزو می‌کرد او را در کنار حسین یوسف الهی جوان دفن کنند.