✨🌿
🔹استخاره کرد، بد آمد
گفت: امشب عملیات نمیکنیم!!
بچهها آماده بودند، چند وقت بود که آماده بودند،
حالا او می گفت نه!!
وقتی هم که می گفت نه، کسی روی حرفش حرف نمی زد.
فردا شب دوباره استخاره کرد و باز هم بد آمد.
🔻شب سوم عراقی ها دیدند خبری نیست،
گرفتند خوابیدند،
خیلی هاشان را با زیر پیراهنی اسیر کردیم..!😁
شهید مصطفی ردانی پور
📙مصطفای خدا. اثر گروه شهید هادی
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/shahidgholamhosseinakbari
🌷ساعتی برای خدا🌷
گفتم: با فرمانده تون کار دارم
گفت: الان ساعت ۱۱ هست ملاقاتی قبول نمیکنه!
.
رفتم پشت در اتاقش در زدم
گفت: «کیه؟»
گفتم: مصطفی منم...
سرش را از سجده بلند کرد؛ چشم هایش سرخ و رنگش پریده بود...
نگران شدم!
گفتم چی شده مصطفی؟
خبری شده، کسی طوریش شده؟
دو زانو نشست سرش را انداخت پایین،
زل زد به مهرش گفت:
یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم!
از خودم میپرسم کارایی که کردم برای خدا بوده یا برای خودم...
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
شهید مصطفی رَدّانی پور
فرمانده قرارگاه فتح و یکی از موسسین لشگر چهارده امام حسین علیه السلام
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
🔸
🌹🌹🌹🌹
پای پیاده تا منزل یار (عج)
🌹🌹
امام علی علیه السلام در بیان صفات یکی از دوستانش میفرماید : در گذشته برادری داشتم در راه خدا که دنیا در برابر دیدگان او کوچک بود و …
گر بخواهیم مصطفی را در یک جمله تعریف کنیم مصداق این کلام مولایش بود : دنیا در برابر دیدگانش کوچک بود . آنچه برای او مهم به شمار می آمد ، عمل به تکلیف و انجام دستورات خداوند بود .
وقتی وارد قم شد عشق به وجود مبارک آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ار را به جمکران میکشاند . عصر سه شنبه از قم حرکت میکرد . آن هم با پای پیاده! همه ی هفته برنامه ی او این بود . پیاده رفتن به منزل یار .
عاشقانه میرفت به سمت مسجد جمکران . جای جای این مسجد با صفا یاد و خاطره ی اشک و ناله های مصطفی را در خود حفظ کرده . در طول هفته هم هرکاه دچار خستگی روحی میشد ، راه درمان خود را میدانست . مسجد جمکران در او تغییر روحی ایجاد میکرد . فراموش نمیکنم . یک بار با دوستان صحبت کرد و گفت : میخواهم هر سه شنبه با ای پیاده به جمکران بروم .
عده ای این کار را بی فایده خواندند . عهده ای او را تشویق کردند و گفتند : همراهت هستیم . اما چند هفته بعد آن ها هم سرد شدند و دیگر ادامه ندادند . اما مصطفی ثابت و استوار هر هفته با پای پیاده عازم جمکران میشد . گریه ها و نماز ها ی خالصانه ی آقا مصطفی در جمکران تا مدت ها روح معنوی او را تقویت میکرد . در راه اشک میریخت ، ناله میکرد ، آقا را صدا میزد و یقینا جواب میگرفت .
به اعتقاد بسیاری از دوستان ، مصطفی به هر کجا که رسید نتیجه ی همین توسلات جمکران بود .
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
💔
خواهرانم! زهراگونه زندگی کنید!
برداشت من از زندگی، از آنچه خواندم و لمس کردم خلاصه اش این است که:
تنها راه سعادت، رسیدن به کمال بندگی خداست.
بندگیِ او در اطاعت از اوامرش و ترک نواهی او می باشد...
✍🏻 و حجاب، امر خداست...
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#حجاب
#شهید_طلبه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💔
امام (ره ) گفته بودند با همسران شهدا ازدواج کنید.
مادر هم که دست بردار نبود و تو گوشش میخواند که وقت زن گرفتنت شده. بالاخره راضی شد و مادر و خواهرش را فرستاد بروند خواستگاری.
بهشان نگفته بود که اين خانم همسر شهيد است.
ايشان همه خواستگارها را رد میکرد ،مصطفی را هم رد کرد. مصطفی پيغام امام را برای آن خانم فرستاد، باز هم قبول نکرد و میخواست تا مراسم سال همسر شهيدش صبر کند .
دوباره مصطفي پيغام فرستاد که شما "سيد" هستيد . میخواهم داماد حضرت زهرا (س) باشم. ديگر نتوانست حرفی بزند. جوابش مثبت بود .
امام که خطبه عقدشان را خواند.
مصطفی گفت: «آقا ما را نصيحت کنيد » امام (ره) به عروس نگاهی کرد و گفت: «از خدا میخواهم که به شما صبر بدهد.»
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#شهید_طلبه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
توسل به حضرت زهرا(س)
وسط میدان به حضرت زهرا(س) متوسل شد و لحظاتی بعد قرآن را باز کرد و به آیات آن نگاه کرد. پس از اینکه قرآن را بست گفت: «از این معبر نمیرویم، باید از معبر دست راستی، گرای باغ شماره هفت برویم و آنجا به دشمن بزنیم.»
به قدری با قدرت این حرف را زد، که حتی حاج حسین خرازی هم چون و چرایی نیاورد و روی حرف او حرف نزد.
گردانها از همان مسیری که او گفته بود، به طرف دشمن حمله کردند و ساعاتی بعد، منطقه مورد نظر فتح شد. بعدا در بررسیها متوجه شدیم که با انتخاب مسیر، عراقیها را دور زده بودیم!
#شهید_مصطفی_ردانی_پور🕊