✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید #قدیر_قدرتی
▫️ تولد: 27 آذر 1341
▫️ نام پدر: محمد حسن
▫️ شهرستان: تهران
▫️ تحصیلات: دانش آموز سال آخر دبیرستان- رشته تجربی
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف دوم- قبر دوازدهم
🔹 روایت عاشقی:
توی بیمارستان خاتم الانبیا (ص) تهران بستری بودم.
بیمار هم اتاقی ام حال وخیمی داشت.
دکترها اَزش قطع امید کرده بودند.
خانواده اش بد جور بی تابی می کردند.
دل آدم، ریش می شد.
حال زار و نزارشان را که دیدم، گفتم: نذر #شهدای_هویزه کنید؛ ان شاءالله خوب می شوند.
همان موقع در دلم با #قدیر نجوا کردم:
"مادر جان! شما پیش خدا آبرو دارید؛ دست تان باز است؛ من این خانم را فرستادم پیش شما؛ خودتان شفایش را از خدا بگیرید"...
دیگر نفهمیدم چه بر سر آن خانم آمد.
یک ماه بعد خیلی اتفاقی او را دیدم.؛ روی پای خودش توی همان بیمارستان.
خوب دوام آورده بود.
می گفت:« دکترها که جوابم کردند، برگشتم اهواز. حالم مرتب بدتر می شد.
یاد حرف شما افتادم. رفتم سراغ شهدای هویزه...
چند شب بعد، جوانی حدودا 18 ساله به خوابم آمد. گفت:«شما دیگه مریض نیستی.» گفتم شما؟ گفت: «از شهدای هویزه ام.»
بیدار که شدم، آرام بودم. احساس خوبی داشتم.
حالا هم دکترها انگشت به دهان مانده اند.
می گویند: شما که از ما سالم تری!
👤 راوی: مادر شهید قدرتی
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#کرامات_شهدا