💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
حرف حق
😸🥀✌️
چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم ...
جاده لغزنده است
دشمنان مشغول کارند !
با احتیاط برانید
سبقت ممنوع ...
دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به"#امام"است ...
حداکثر سرعت بیشتر از سرعت"#ولیفقیه"نباشد ...
اگر پشتیبان"#ولیفقیه"نیستید لااقل کمربند"دشمن"را نبندید!
دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع
با دنده لج حرکت نکنید و با #وضو وارد شوید
این جاده مطهر به خون #شهداست ...
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
🦋🦋🦋
رسول اكرم صلى الله عليه و آله:
#وضو زياد بگير تا خداوند، عمرت را زياد كند.
📚 امالى (مفيد) ص 60
╔.🍃. .═══════╗
╚═══════. .🍃.╝
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلگویه_های_سردار_شهید_فیض_اله_بابایی
#چند_روز_قبل_از_شهادت_با_لیلا
.
👨👧دخترم لیلا !
عزیزم سلام.
لیلا جان! حالت خوبه؟
مادرت را که اذیت نمی کنی؟! حتماً می گویی که نه، من دختر خوبی هستم و حالا که بابایم نیست من مادرم را اذیت نمی کنم. آفرین به تو دختر خوبم.
حتماً سوال می کنی بابا کِی به خانه می آیی. دخترم! بابا دیگر به خانه نمی آید. بابا رفت پیش خدا، پیامبر و ائمه اطهار(س). آن جا برای تو و مامانت خانه گرفته و منتظر شما است. زیاد ناراحت نباش. بابایت را می بینی. ولی دخترم! درسته که تو بابایت را ندیدی ولی بابا که تو را دید. حتماً می گویی چه وقت؟! آری دخترم! آن وقت که تو هنوز پنج ماهت تمام نشده بود، بابا تو را بغل می کرد، ناز می داد، با تو بازی می کرد و تو گریه می کردی .
دخترم! افتخار کن که در کودکی پدرت را در راه خدا دادی و این سعادت نصیب هر کسی نمی شود.دخترم! باید سعی کنی که دختر نمونه ای باشی و پیام خون پدرت و سایر شهدا را برسانی.
.
دخترم! نمی توانم به دلیل کمبود وقت، مفصل برایت بنویسم. از همین جا از تو خدا حافظی می کنم و تو را از راه دور می بوسم. دوستت دارم لیلای من!دخترم! بابایت از این که تو را در این دنیا رها کرد و رفت ناراحت و غمگین است و اشک از چشمش در آخرین لحظات حیات جاری می باشد. به امید دیدار در قیامت حق.
🔸فیض الله بابایی
1364/11/13
.
♦️سردار #شهید فیض اله بابایی از شهدای #لشکر ویژه 25 #کربلا؛ در #عملیات والفجر8، پس از 24 ساعت نبرد دلاورانه در 21 #بهمن ماه سال 1364 در حالی که #وضو می ساخت بشهادت رسید .
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
#نماز اول وقت
#سفارش_شهدا
همسر شهيد حاج محمد ابراهيم #همت مي گويد:«
ابراهيم بعد از چند ماه #عمليات به خانه آمد.
سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود.
به محض اينكه آمد، #وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند.
به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان.
سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت:
من باعجله آمدم كه #نماز اول وقتم از دست نرود.
اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود».
#نماز اول وقت
#سفارش_شهدا
همسر شهيد حاج محمد ابراهيم #همت مي گويد:«
ابراهيم بعد از چند ماه #عمليات به خانه آمد.
سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود.
به محض اينكه آمد، #وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند.
به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان.
سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت:
من باعجله آمدم كه #نماز اول وقتم از دست نرود.
اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود».