°| ﷽ |°
یکم| یک وقتی در تمام زندگی ات می نشینی حساب و کتاب می کنی، زمین و زمان را گره می زنی و به دنبال ردِ آشنایی برای آرامش خودت هستی! وارد درونتان بشوید (روراست با خودتان) می بینید همه چیز دارید و تأمین هستید لکن احساسی درون شما هست (دقیقا درون سینه تان یک دردی به جوش و خروش افتاده است) که درمانش را اینقدر ساده یا بین امور مادی و عالم ماده پیدا نمی کنید! درد مشترکی است در میان همه انسان ها و تفاوت در میزان نیاز آن است!
دوم| یک مادرانه ای خوانده ام عمیقاً من را درگیر شخصیت، زندگی و روزگاری که به سر برده کرد، او هم در یک سنی به سن و سال من شاید، داغ برادری دیده که در #سد_لتیان توربین او و رفیقش را کشیده؛ به صفحه ۵۵کتاب که رسیدم جانم را ذره ذره گذاشتم و بُغضم را بین دستان و آغوش تنگ خودم رها کردم! داغ دیده، همسر شهید بوده و اولادش را نگهبانی و مراقبت می کرده، زمان او را با فرهاد حدادیان هم مسیر می کند. می روند پی زندگی شان با همه سختی ها و مصائب. می خواهند جوانه بزنند، رشد کنند و بالنده شوند... یک معرفتی در این مادرانه او هست که شرح #شهادت پسر وسطی اش آنقدر که باید تو را سیراب نمی کند؛ میخواهی خودش باشد و تو باشی و یک آغوش که این دردِ به استخوان رسیده ات را برای او، پیش او جا بگذاری و بدانی این امانت محفوظ است!
سوم| محمد حسینی که در خیابان گلستان هفتم به دست داعشی های وطنی #دراویش_گنابادی به شهادت رسید، شرح شیطنت ها، مشمول جان گفتن ها، خادم هیئت بودن، نحوه شهادت مظلومانه اش و... را می خوانید. اینها که آرزوی شهادت دارند به نگاه من خودشان را در محضر خدا می بینند چرا که شهادت را به بهای درستی می دهند!
چهارم| مشمول جانت را گذاشتی و رفتی و رفتی... و او زمزمه کرد: مامان جان! برام عزیز بودی اما خدا از تو برام عزیزتره... جوان بودی، رشید بودی، فدای سر علی اکبر ارباب...
#آرام_جان
#شهید_محمدحسین_حدادیان
#بنا_نبود_که_آفت_به_باغ_ما_بزند
#پسر_بزرگ_نکردم_که_دست_و_پا_بزند
دايه ى دلسوزتر از مادر نيستيم، انكار چرا.
شايد سر جمع هم يكى دو بار بر گلستان مزارش گذر كرده باشيم و به اندك توقفى جانمان آرام گرفته باشد. اما خُرده احساس برآمده از انسانيت و طلبِ خنكاى التيام هم، سوالى در ذهنمان شكل داده است كه، قاتلش چه شد؟ گرفتند؟ مجازاتش كِى بود كه خبر را نشنيديم؟
نمى دانم در اين چرخُ فلك پُست و مقام، كه بر سرِ كار است، زبانش چقدر با دلش يكرنگ است. آقاى خود هست يا عروسك خيمه شب بازِ دستى آلوده. هرچه هست قطعاً مقام ولايت به آن آگاه و تدبيرشان به موقع و دقيق تر از هر كس ديگر است. كه اگر كار به افشا باشد، ايشان دلشان پُرتر از هر باخبرى هست. حرف از بوق و كرناى كارشكنى و نفوذ نيست، كه همه ى جوامع به آن گرفتارند و اينجا آرمان شهر اگر بود، قطعاً ياران مخلص صاحب الزّمانى، پاى در ركاب ِامرشان بودند و ظهور، پيش از اين ها محقق شده بود. اما آنجا كه افتخار مسلمانى و عدد شيعيانش زبانزد است، انتظار ديگرى مى رود از عدل و حُكم ِبى برو برگرد قانون. پاى قانون اگر لنگ بزند در جامعه اى مُتّكى به احكام و روح دينى، ديگر نمى توان سكوت كرد.
سكوت در برابر عدم قصاص ِبر حق، همان سكوت بر نهى از منكر است، كه زيبنده ى منصب دار قضاوت و آنكه قسم خورده است ذره اى از مسير عدل و حق دور نباشد نيست. مگر بارها در زيارت عاشورا نخوانده ايم إنّى سلمٌ لمن سالمكم و حربٌ لمَن حاربكم؟ مگر تولّى و تبرّى صرفاً شعارى براى نشستن بر اريكه ى جولانِ قدرت است؟
به راستى بعضى* از مردانِ سياست را چه شده است كه آشكارا بر طبل نفاق و انديشه هاى آبستنِ انحرافاتِ لُژمآبانه مى كوبند و نسخه ى حماقت براى مردم مى پيچند.
نمى دانيم حكم خدا بر قصاصِ دنيايى است يا قصاصى جاودان، كه قصاص در دنيا، شايد تخفيفى باشد براى مجازات آخرت. حكم هرچه باشد رضاً برضائك! ما ملت شهادتيم و هراسى از شهادت نداريم؛ اما زير بار ننگ پذيرش ظلم و سكوت در برابر حمايت علنى از ظالم هم نمى رويم.
از اين رو خواستار برخورد با اين فرقه ى داعش مسلكِ انحرافى از #دراويش_گنابادى و همچنين جلوگيرى از ترويج عقايد انحرافى آن ها هستيم. همان عده اى كه همچون اصحاب شقاوت در كربُ بلا، محاصره كردند بسيجىِ مخلص #خادم_الحسين را يكّه و تنها، و با هرچه در دست داشتند، ارادتشان به محبّ على و آلش را، جانانه اظهار داشتند. بعيد نيست از اين جماعت آدم كُشِ ديوْ صفتِ درويشْ نقاب، كه در آن حين زير لب، مست كنان ذكر يا على هم دم گرفته باشند! جهلى ديرينه بر گريبان تاريخ و تماشاچيانِ كنجِ در عزلتِ روزه ى صمت و سكوت برگزيده!!
#شهيد_محمدحسين_حداديان
#تظلّم_خواهى
دايه ى دلسوزتر از مادر نيستيم، انكار چرا.
شايد سر جمع هم يكى دو بار بر گلستان مزارش گذر كرده باشيم و به اندك توقفى جانمان آرام گرفته باشد. اما خُرده احساس برآمده از انسانيت و طلبِ خنكاى التيام هم، سوالى در ذهنمان شكل داده است كه، قاتلش چه شد؟ گرفتند؟ مجازاتش كِى بود كه خبر را نشنيديم؟
نمى دانم در اين چرخُ فلك پُست و مقام، كه بر سرِ كار است، زبانش چقدر با دلش يكرنگ است. آقاى خود هست يا عروسك خيمه شب بازِ دستى آلوده. هر چه هست قطعاً مقام ولايت به آن آگاه و تدبيرشان به موقع و دقيق تر از هر كس ديگر است. كه اگر كار به افشا باشد، ايشان دلشان پُرتر از هر باخبرى هست.
حرف از بوق و كرناى كارشكنى و نفوذ نيست، كه همه ى جوامع به آن گرفتارند و اينجا آرمان شهر اگر بود، قطعاً ياران مخلص صاحب الزّمانى، پاى در ركاب ِامرشان بودند و ظهور، پيش از اين ها محقق شده بود. اما آنجا كه افتخار مسلمانى و عدد شيعيانش زبانزد است، انتظار ديگرى مى رود از عدل و حُكم ِبى برو برگرد قانون. پاى قانون اگر لنگ بزند در جامعه اى مُتّكى به احكام و روح دينى، ديگر نمى توان سكوت كرد.
سكوت در برابر عدم قصاص ِبر حق، همان سكوت بر نهى از منكر است، كه زيبنده ى منصب دار قضاوت و آنكه قسم خورده است ذره اى از مسير عدل و حق دور نباشد نيست. مگر بارها در زيارت عاشورا نخوانده ايم إنّى سلمٌ لمن سالمكم و حربٌ لمَن حاربكم؟ مگر تولّى و تبرّى صرفاً شعارى براى نشستن بر اريكه ى جولانِ قدرت است؟
به راستى بعضى از مردانِ سياست را چه شده است كه آشكارا بر طبل نفاق و انديشه هاى آبستنِ انحرافاتِ لُژمآبانه مى كوبند و نسخه ى حماقت براى مردم مى پيچند.
نمى دانيم حكم خدا بر قصاصِ دنيايى است يا قصاصى جاودان، كه قصاص در دنيا، شايد تخفيفى باشد براى مجازات آخرت.
حكم هر چه باشد رضاً برضائك! ما ملت شهادتيم و هراسى از شهادت نداريم؛ اما زير بار ننگ پذيرش ظلم و سكوت در برابر حمايت علنى از ظالم هم نمى رويم.
از اين رو خواستار #برخورد با اين فرقه ى داعش مسلكِ انحرافى از #دراويش_گنابادى و همچنين جلوگيرى از ترويج عقايد انحرافى آن ها هستيم.
همان عده اى كه همچون اصحاب شقاوت در كربُ بلا، محاصره كردند بسيجىِ مخلص #خادم_الحسين را يكّه و تنها، و با هرچه در دست داشتند، ارادتشان به محبّ على و آلش را، جانانه اظهار داشتند.
بعيد نيست از اين جماعت آدم كُشِ ديوْ صفتِ درويشْ نقاب، كه در آن حين زير لب، مست كنان ذكر يا على هم دم گرفته باشند! جهلى ديرينه بر گريبان تاريخ و تماشاچيانِ كنجِ در عزلتِ روزه ى صمت و سكوت برگزيده!!
#شهيد_محمدحسين_حداديان