20.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🎥 • خاطره ایی از زبانِ همسر گرامی شهید مدافع حرم سعید سامانلو . . .
+شهدا زنده اند . . .🥺
#خاطره | #همسر_شهيد
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
.
شهید صدرزاده وقتی فرمانده
نیروهای فاطمیون توی سوریه بود ،
یه شب به نیروهاش میگه :
شجاع کسی نیست که نترسہ ؛
شجاع کسیه که میترسہ و میگہ
خدایا ببین من میترسم ...
ولی با همین ترس میرم جلو ؛ چون تو
رو دوست دارم و بھت ایمان دارم💙
#شهیدمصطفی_صدرزاده | #خاطره
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
.
♦️27 آبان سالروز شهادت شهيد مدافع حرم ، شهيد بابك نوري هريس♦️
#خاطــره
دوست شهید نوری:
یک روز قبل از سالگرد شهادت بابک بود.
هرطور برنامه ریزی میکردم نمیتونستم خودم را به مراسم برسانم.
از این که کارهام پیچیده شده بود خیلی ناراحت بودم.
به خودم میگفتم شاید بابک دوست ندارد به مهمونیش برسم.
شب موقع خواب دوباره یادم افتاد و گفتم:
خیلی بی معرفتی ، دلت نمیخواهد من بیام؟باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی دوستت دارم هرچند ازت دلخورم.
توی همین فکر ها بودم که خوابم برد.
خواب بابک را دیدم:
بهت زده شده بودم زبانم بند امده بود.
بابک خونه ی ما بود.
میخندید میگفت: چرا ناراحتی؟!
گفتم:بابک همه فکر میکنن تو مردی.
گفت: نترس، اسیر شده بودم ازاد شدم.
با هیجان بغلش کرده بودم به خانوادم میگفتم: ببینید بابک نمرده.اسیر بوده.
بابک گفت: فردا بیا مهمونیم.
گفتم : چه مهمونی؟!
گفت: جشن سالگرد ازادیم.
گفتم : یعنی چی؟
گفت:جشن ازادیم از اسارت این دنیا.
بغضم گرفت شروع به گریه کردم.از شدت اشک صورتم خیس شده بود از خواب بیدار شدم.
با چشمام پر از اشک نماز صبح خوندم.
برخلاف انتظار تمام مشکلات حل شد ونفهمیدم چطوری رسیدم به سالگرد بابک.
گفتم بابک خیلی مردی..
#سالروز_شهادت | #شهيد_بابك_نوري
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
27.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
° آرزوها داشتیم من و مادرش . . .🥺
🎙 صدای پدر گرامی شهید حسن مختارزاده.
📍مزارِ حسن آقای مختارزاده ؛ حرم مطهر حضرت معصومه(س).
🗓 ۹ روز تا آسمانی شدنت .
#خاطره | #شهید_حسن_مختارزاده
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
.
♦️ " نه سالش که بود یک روز پدرش سری به اتاق حسن زد تا کتابهایش را مرتب کند. حسن خانه نبود. چند دقیقه که گذشت ، دیدم صدای گریه حاجآقا بلند شد. . . . "♦️
-|نقل از مادر گرامی شهید |-
#خاطره | #شهادت
#شهید_حسن_مختارزاده
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
شهید حسن مختارزاده 🇮🇷
. . 💔🎥•| به قول شهيد سيد مرتضي آويني : " هر شهید کــــربلايي دارد . . ." و اما كربـــلايِ شما حســـ
.
+| یکی از دوستان گرامی شهید حسن عزیز در مأموریت مربوط به ایام فتنه بنزین سال 98 ، با هم بودند می گفت :
" ما رفتیم و ماموریت به نحو احسن تمام شد آمدیم مقر ، ماموریت در تهران بود. . . .
حالا امدیم و نشستیم وسر به سر حسن می گذاریم و می گوییم : پس چی شد ؟ تو گفتی من شهید می شم . . . نشدی ! سر به سر گذاشتیم وخندیدیم به حسن . . .
+ حسن گفت : " حالا خواهید دید من شهید خواهم شد اونم در اینجا ( یعنی تهران و اشاره میکند با دستش به زمین ) . . . |+
🔹نقل به مضمون از پدر گرامی شهید .
#خاطره | #شهادت
#شهید_حسن_مختارزاده
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
شهید حسن مختارزاده 🇮🇷
. 🌿• مادر گرامي شهيد حسن آقا مي گفتند : بگو جوان ها سر مزارش بروند و حاجت بخواهند؛ یکی از خصوصیات حس
.
♦️حسن خيلي بچه بخشنده ايي بود♦️
اولین باری که حسن رو دیدم محرم ۹۷ بود.حرم ماموریت بودیم عاشورا و تاسوعا...
وارد محلی که برای استراحتمون بود شدیم و دیدم حسن اروم خوابیده وداره استراحت میکنه.قشنگ یادمه یه لباس دیجیتالی طوسی پوشیده بود خیلی بهش میومد...
بعدازظهر شد دوباره باید میرفتیم سرپست هامون،بنده و حسن و یکی دیگه از بچه ها رفتیم سمت درب ۲۴ حرم...سرپست بودیم تاشب موقع شام شد اون موقع برای شام بچه ها فیش غذای حرم میدادن به حسن و اون یکی رفیقمون فیش غذا رسید ولی به بنده نرسید کم اومد.
پیش خودم گفتم لابد قسمت نبوده تبرکی حرم نصیبمون بشه...حدود چند دقیقه بعد حسن اومد سمتم فیش غذاشو سمت من گرفت. باشوخی وخنده گفت :
" بیا اینو بگیر قسمت توعه ولی اگه کباب بود براخودم میاریا."
جفتمون خندیدیم رفتم غذارو گرفتم ، قرمه سبزی بود بعد پستمون
باحسن رفتیم استراحت کنیم حسن گفت :
" من که شام نمیخورم. "
باشوخی و خنده گفتم :
" مگه دست خودته باهم میشینیم میخوریم ."
که باهم نشستیم و غذا رو خوردیم.
حسن خیلی بچه بخشنده ای بود . . .
📍به نقل از یکی از دوستان شهید .
#خاطره | #شهید
#شهيد_حسن_مختارزاده
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره
💥محمد با اینکه داور پنالتی نگرفت اما توپ رو کاشت روی نقطه پنالتی و ...
🔹وقتی گفتند محمد داور ندید.
📌شهید محمد مسرور گفت: داور ندید خدا که دید
📝خاطرهای از طلبه شهید مدافع حرم محمد مسرور
🎙راوی: شیخ سعید آزاده
#روایتگری #روایتگری_شهدا
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
☘ خانواده موفق ☘
همسر شهید نقل میکند:
شبی که فردایش قرار بود برود جبهه
با هم رفتیم خانه تک تک فامیلها
از همه حلالیت طلبید، دستِ آخر هم
بُردمان حرم خدمت امام رضا (ع)
خودش یکی یکی بچهها را
بُرد دور ضریح طواف داد ؛
از حرم که آمدیم بیرون گفت:
« امشب سفارشتون رو
به آقا امام رضا (ع) کردم،
به آقا گفتم من دارم میرم جبهه
شما به بچه های من سری بزنید
گفتم بیان از شما خبر بگیرن
اگه یک وقتی کاری داشتید برید و
کارتون رو به امام رضا (ع) بگید
من شما رو سپردم دستِ امام رضا (ع)».
#خاطره
#امام_رضاییها
#فرمانده_تیپ۱۸_جوادالائمه
#شهید_سردار_عبدالحسین_برونسی
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🎥 • می گفت :
« نزدیکِ عید بریم مشهد . . »
📍نقل از یکی از دوستان شهید ؛ مستند آنسوی آشوب .
#امام_رضا(ع)| #شهید_حسن_مختارزاده
#خاطره
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
.🌷.
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
| متعهد به قول و قرار |
به قول و قرارش خیلی متعهد بود.
با هم عهد بسته بودیم که چهل روز یک کاری را انجام بدهیم، اگر هم کسی حواسش نبود و انجام نمیداد، باید یک مبلغی را برای جریمه میگذاشت کنار. روزهای اول داغ بودیم، انجام میدادیم و اگر یادمان میرفت هم جریمه پرداخت میکردیم. کمی که جلوتر رفت، سهلانگارتر شدیم.
آرمان اما، تا آخر چله پیگیر بود و سعی میکرد به عهدش وفادار بماند. اگر هم یادش میرفت، جریمهاش را همان روز پرداخت میکرد به ستاد بازسازی عتبات عالیات؛ برای ساخت صحن حضرت زینب سلاماللهعلیها درحرم امام حسین علیهالسلام. هنوز پیامهای پیگیریاش را دارم...
✍🏻 به روایت دوست شهید آرمان علیوردی
#خاطره | #آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
----------
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
.
🍃 | لباس مشکی که شهید حسن مختارزاده در ایام فاطمیه به تن میکردند. . . |
— " حسن هیئتی بود. فاطمیه برایش فرق داشت. لباس سیاه را از تنش در نمیآورد . گاهی که می گفتم : . . . . . " —-
📍به نقل از مادر گرامی شهید حسن مختارزاده .
#فاطمیه | #خاطره
#مرد_میدان_دهه_هشتادی
کانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]