.
♦️ روایتی از وداع با شهید دهه هشتادی، حسن آقای مختارزاده در معراج شهدای تهران . . . ♦️
▫️✨| دورش را گرفتهاند. یک سیل آدم عاشق که به شوق دیدنش آمدهاند. جوان و پیر فرقی نمیکند. ردیف اول انگار سهم دهههشتادیها است؛ دهههشتادیهایی از جنس خودش که آرام پیغامشان را در گوش حسن نجوا میکنند:«سلام ما رو به ارباب برسون رفیق، حالا که میری به بیبی زهرا(س) بگو توفیق سربازی امام زمان(عج) رو نصیب ما هم بکنه، یادت نره بگی اسم ما هم تو لیست شهدا بزارند، تو لیست فداییهای حضرت مهدی(عج)!» و بعد صدای هقهق گریه است که امان میبرد از کلمات! او اما آرام خوابیده و گوش میسپارد به این همه دل گویه، روی صورتش رد چند زخم است. تاب دیدن ندارم سربرمیگردانم! . . . |✨▫️ منبع :فارس
🔸بخش اول
ادامه دارد . . .
#روایت_وداع | #قسمت_اول
#معراج_شهداء
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
شهید حسن مختارزاده
. ♦️ روایتی از وداع با شهید دهه هشتادی، حسن آقای مختارزاده در معراج شهدای تهران . . . ♦️ ▫️✨| دورش
.
♦️ روایتی از وداع با شهید دهه هشتادی، حسن آقای مختارزاده در معراج شهدای تهران . . . ♦️
▫️✨|چشمها سرخ، صورتها نمدار، شانهها لرزان. هر که را که میبینم حال و روزش همین است. صدای یا زهرا(س) میآِید و حسن از میان آن شلوغی برای وداع اختصاصی با مادرش دعوت میشود. مداح زمزمه میکند:« جوانان بنیهاشم بیایید. علی را بر در خیمه رسانید. خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم!» لرزشهای شانه پدرش شدت میگیرد، گویی حرف دلش را به زبان آورده باشند. یک عمر روضه برایش مجسم میشود. یک عمر روضه علیاکبر که شنیده. دهههشتادیها میآیند و حسن را بدرقه میکنند . . . |✨▫️ منبع :فارس
🔸بخش سوم
ادامه دارد . . .
#روایت_وداع | #قسمت_سوم
#معراج_شهداء
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
.
♦️ روایتی از وداع با شهید دهه هشتادی، حسن آقای مختارزاده در معراج شهدای تهران . . . ♦️
▫️✨|مهمانهای تازهای از راه میرسند. گوشهای مینشیند و به مهمانهای پسرش خوشآمد میگوید. فرصت خوبی است برای هم کلامی با او و دانستن از شهید حسن! حسن فرزند دومش است و نور دیدهاش. لب میگشاید و برایم میگوید:«پسر مهربان و خوش دلی بود. بلند پرواز بود. شاید بلندپروازی را هم از من به ارث برده. همیشه وقتی کاری را شروع میکرد بهترین درجه را برای آن متصور میشد و به اصطلاح دست بالا میگرفت. شهادتش هم از همین اخلاقش است که بهترین عاقبت را برای خودش در نظر گرفت.» |✨▫️ منبع :فارس
🔸بخش پنجم
ادامه دارد . . .
#روایت_وداع | #قسمت_پنجم
#معراج_شهداء
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
.
♦️ روایتی از وداع با شهید دهه هشتادی، حسن آقای مختارزاده در معراج شهدای تهران . . . ♦️
▫️✨| یکی از دختران دهههشتادی طاقت نمیآورد و میگوید:« حاجخانم میشه برامون دعای شهادت کنید؟ شهادت در رکاب امام زمان؟!» مادر شهید سرش را به آغوش میگیرد گویی همه این دختران فرزند خودش باشند؛ میگوید:« ما فکر میکنیم همه راه را ما باید برویم. ما باید همانی را که گفتند رعایت کنند مابقی را خود اهلبیت هدایتمان میکنند. خودشان نظر میکنند و آن وقت میشوی شهید!»|✨
▫️ منبع :فارس
🔸بخش ششم
ادامه دارد . . .
#روایت_وداع | #قسمت_ششم
#معراج_شهداء
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
.
♦️ روایتی از وداع با شهید دهه هشتادی، حسن آقای مختارزاده در معراج شهدای تهران . . . ♦️
▫️✨| دلم میخواهد بدانم شهید حسن قبل از این، گوش مادر را آشنا کرده به واژه مادر شهید یا نه؟! که اگر روزی کسی در خانه را زد و خبر شهادتش را آورد، دلش هری نریزد و پاهایش سست نشود از شنیدن این واژه ؟! از شنیدن ترکیب اسم حسن و با واژه خونین شهید؟ سوالم افکارش را میبرد به سالهای دور به روزهایی که حسنش 9 ساله بود. میگوید:« 9 سالش که بود یک روز پدرش سری به اتاق حسن زد تا کتابهایش را مرتب کند. حسن خانه نبود. چند دقیقه که گذشت دیدم صدای گریه حاجآقا بلند شد. خودم را رساندم به اتاق و پرسیدم برای چه گریه میکنید؟! یک کاغذ نشانم داد. حسن انشایی نوشته بود و آرزوی شهادت کرده بود. من این را میدانستم که حسن یک روز به این آرزو میرسد!» |✨▫️
منبع :فارس
🔸بخش هفتم
ادامه دارد . . .
•• تصويری از کودکی شهید حسن مختارزاده•• سد شهر چای
#روایت_وداع | #قسمت_هفتم
#معراج_شهداء
ڪانال "شهیدحسنمختارزاده"
•🌱•
[ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]