هدایت شده از رسول
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸
🔰حمله تند خبرنگار آمریکایی به مواضع سیاستمداران کشورش روی آنتن شبکه سه
🍃🌹🍃
🔹جکسون هینکل خبرنگار مطرح آمریکایی در شبکه سه:
بسیاری از جنایاتی که به #حماس نسبت میدهند، خود آمریکا انجام داد! این خوی انقلابیون آمریکایی است که در تاریخ آمریکا وجود دارد و هویت انقلاب #آمریکا بر این اساس شکل گرفته است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸
#یادداشت
🔰جهان در انتظار تشییع تاریخی
🍃🌹🍃
🔹یکی از مهمترین رویدادهای جنگ اخیر، خبر شهادت سیدمقاومت «سیدحسن نصرالله» بود؛ اما شهادت سید مقاومت و تشییع باشکوه ایشان به یقین مبدأ تحولات تازه و تعیینکنندهای در محیط منطقهای خواهد بود. بنابراین، تقسیم تحولات و روندهای سیاسی منطقه به پیش و پس از شهادت و تشییع #سید_حسن_نصرالله، تعبیر درست و واقعبینانهای است. مرگ عادی شخصیتهایی، چون سیدحسن نصرالله پاداش یک عمر مجاهدتهای آنان نیست.
🔸به همین دلیل امام خامنهای در پیام خود به مناسبت شهادت سید مقاومت فرمودند: «سید عزیز مقاومت پاداش دهها سال جهاد فی سبیلالله و دشواریهای آن را در خلال یک پیکار مقدس دریافت کرد. فیض شهادت پس از اینهمه مجاهدت حق مسلّم او بود.» از این نظر باید توجه داشت راه و مسیری که نصرالله بزرگ برگزیده بود، از ابتدا برای نیل به چنین آرزویی بود و وی بارها از خداوند خواسته بود، او را به همرزمان شهیدش برساند.
🔹بخش امیدوارکننده و مقتدرانه دیگری از پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی که اکنون آثار آن کاملاً هویداست، تأکید بر تداوم مضاعف انگیزهها و حرکت #مقاومت در #لبنان است. معظمله فرمودند: «جنایتکاران صهیونیست بدانند که بسیار کوچکتر از آنند که به ساخت مستحکم #حزب_الله لبنان صدمه مهمی وارد کنند. همه نیروی مقاومت منطقه در کنار حزبالله و پشتیبان آن است.» بسیار روشن است که خون مطهر سیدحسن نصرالله و شهادت ایشان در نقش یک پیشران بسیار قوی در سطح منطقه و در تقویت جبهه مقاومت پدیدار خواهد شد.
🔸در این زمینه با در نظر گرفتن جنگ اخیر باید گفت، حزبالله لبنان برای مقابله با نبرد زمینی رژیم صهیونی چند خط دفاعی تعریف کرده بود، که اگر خط اول سقوط کرد، خطوط بعدی وارد کارزار شوند؛ اما شگفتی بزرگ سازمانی که سیدحسن نصرالله ساخته بود و مردانی که پرورش داده بود، سبب شد تا روز پایان جنگ در جنوب لبنان همچنان خط اول مقاومت کند. بارها رزمندگان حزبالله گفتند که غم شهادت دبیر کل حزبالله لبنان التیامناپذیر است، اما شهید نصرالله مکرر به ما سفارش میکرد، که از علاقه و پایبندی شما به من و سازمان حزبالله آگاه هستم، اما من خودم را در تابعیت امام خامنهای و مقید به علاقه ایشان میدانم.
🔹بر همین مبنا باور رزمندگان حزبالله این است که رهبری امام خامنهای، رنج و محنت های فقدان سیدحسن نصرالله را به طور اساسی فروکاسته است. این است رمز و راز پایداری و پیروزی حزبالله قهرمان در مصاف با رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن. نظام و سازمان اعتقادی و سیاسی حزبالله و محبوبيت آن در میان آحاد مردم لبنان، این پدیده استثنائی مقاومت را درخشانتر از پیش ماندگار خواهد کرد.
#انا_علی_العهد
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸
🔰دستاوردهای يک تشییع باشکوه
🍃🌹🍃
#سید_حسن_نصرالله | #انا_علی_العهد
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
🇮🇷🇵🇸
🔰رهبر انقلاب: تنها راهحل مشکلات، پایبندی به مبانی انقلاب است
🍃🌹🍃
❇️ وظیفه وزارت اطلاعات، همکاری با دولتها
🔹بیانات رهبر انقلاب در دیدار وزیر، معاونان و مدیران وزارت اطلاعات که در تاریخ ۱ اسفند ۱۴۰۳ برگزار شده بود، امروز در محل همایش یادواره «شهدای جامعه اطلاعاتی و چهلمین سالروز تأسیس وزارت اطلاعات» منتشر شد.
🔸امام خامنهای:
وزارت اطلاعات مجموعهای واقعاً انقلابی و پایبند به انقلاب است و همچنانکه عناصر قدیمی این وزارت، انقلابی ماندند، نیروهای جدید آن نیز در مسیر انقلاب حرکت میکنند که این نعمتی بزرگ است.
🔹تنها راهحل و دریچه نورافشان کشور در برابر مشکلات پایبندی به مبانی انقلاب است. رفع مشکلات در هر یک از بخشهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور در گرو توکل به پروردگار، پایبندی به اصول انقلاب و پیگیری مجدّانه برای تحقق طرحها و قوانین خوب موجود در کشور و جبران عقبماندگیها است.
🔸آنچه مهم است، دستیابی به خروجی عینی و مطلوب است زیرا اگر نتیجه جلسات و برنامهریزیها و زمانبندیها، محصول ملموس و مطلوب نباشد، فایدهای ندارد و نتیجه مطلوب هم هنگامی حاصل میشود که پیگیری مستمر وجود داشته باشد.
🔹یکی از وظایف دستگاه اطلاعاتی همکاری با دولت است. وزارت اطلاعات با همه دولتها باید همکاری کامل داشته باشد تا دولت مستقر بتواند وظیفه سنگین اداره کشور را به خوبی انجام دهد. همکاری وزارت اطلاعات با دولت به معنای انجام کار خوب اطلاعاتی است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از رسول
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸
🔰وزارت اطلاعات چگونه به وجود آمد؟
🍃🌹🍃
🔹 به مناسبت چهل و یکمین سالگرد تشکیل وزارت اطلاعات
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسول در روبیکا👇
rubika.ir/rasull313
رسول در ایتا👇
eitaa.com/rasul313
هدایت شده از مدیر
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_سی_ام : طلسم عشق
بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ... توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار می شد ... کیفیت صدای بد ... و کوتاه ...
برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ... علی حالش خیلی بهتر شده بود ... اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ... به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ...
- فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی ...
خودش شده بود پرستار علی ... نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ... تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ...
خیلی لجم گرفت ... آخر به روی علی آوردم ...
- تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ ... من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ... باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه ...
و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ... وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم ...
💥خاطرات طلبه ی شهید سیدعلی حسینی
✍ ادامه دارد
هدایت شده از مدیر
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_سی_و_یکم : مهمانی بزرگ
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ...
بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ...
توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ...
- بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ...
💥خاطرات طلبه ی شهید سیدعلی حسینی
✍ ادامه دارد
هدایت شده از مدیر
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_سی_و_دوم : تنبیه عمومی
علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ...
تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم ...
علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ...
- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ...
بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...
داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ...
- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...
و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ...
علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...
- خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ...
و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...
💥خاطرات طلبه ی شهید سیدعلی حسینی
✍ ادامه دارد .