#طنز_جبهه 🌿
تکبیر
سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخر الدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان.
طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش شما بسیجیان هستم.»
یکی از برادران نفهمیدم. خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد.
از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت. جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند!😂
*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*
@shahidhojajjy
*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*
#من_قاسم_سلیمانی_هستم ♥️✌️
#پارت_۶۹
•شاهکار سردار سپهبد شهید، حاج قاسم سلیمانی
داعش نابود شد، اما نیومده بود برای نابود شدن!...
داعش را نساخته بودن که برای یه سال و دو سال و چند سال!
داعش تجهیز شده بود برای مانزن، برای بودن!
ابو بکر البغدادی رفته بود تلآیو زیر نظر موساد،
آموزش سخن وری و حکومت داری دیده بود!
اومده بود که حکومت کنه!
اسمش: دولت اسلامی و عراق و شام بود،،،،،،،
دولت بود دووووولللتتتت، دقت کن دولت بود...
دولت نیاز به عقبه فکری عقیدتی سیاسی نظامی و امنیتی داره!
فقط عربستان ۵۰ میلیارد دلار پول نقد داده بود!
امارات متحده هم ۵۰ میلیارد پول نقد داده بود!
کویت و قطر و بحرین هم همینطور!
غول ترین سرویس های جاسوسی دنیا
موساد اسرائیل
ام ای ۶ انگلیس
سیا آمریکا
مسئول تغذیه اطلاعاتی و امیتی داعش و... بودن!
اردن محل آموزش اینا بود!
ژاپنِ با آن ته فرهنگ انسانیش،
هزاران تویوتا داد به داعش!
#ادامهدارد...
⛔️کپی بدون لینڪ کانال حرام میباشد⛔️
👇ʝoɨŋ🌿
https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
#حتمابخوانید...👇🏻
چند بار دِلـ❤️
همسر شهید...؛
دختر شهید...؛
مادر شهید...؛
رو شکستیم...💔!
کسی که جگر گوششو واسه امنیت الان ما فرستاد🚶🏻♂
تا امنیت الان منُ تو رو تأمین کنه...!
#یادتونرفته...💁🏻♂
ما سه تا شهید دادیم...⚡️
تا جنازه برهنه دخترمون تو تیررس قرار نگیره...😲
#سهشهیددادیم...!
میخواستن غیرت💪🏻مردان ما رو...؛🧔🏻
به سخره بگیرن..🙄
الانکو...؟🤔
اونغیرت...؟🙎🏻♂
کار به جایـے کشیده کِ...؛
الان آقا پسرای خودمون...🧑🏻
دارن به ناموس خودشون دست درازی میکنند..!😯😠
#اونغیرتهاکو...؟؟😐
مُرد..!😑
مُرد اون غیرت ها...!🚶🏻♂
#حیاکو..!😐
ما شهیده کم نداشتیماااا...☝️🏻🙄
#شهیدهسهامخیام🧕🏻
#شهیدهمرضیهدباغ...🧕🏻
#شهیدهزینبکمایـے...!🧕🏻
میدونے زینب چند سالش بود..!🧐
همش۱۷"۱۸سال داشت...
که شهیده شد...⚡️
توسط منافقین...🙎🏻♂
با چادر خودش کشتنش...😳
سه روز مفقود بود...😓
الان دخترا ی ۱۷"۱۸ساله..!👱🏻♀
چجورین...؛🧐
هنوزفکمیکنندبچهان..!😐
تیپ زدناشون...👀😑
روسری هاشون روز به روز عقبتر..😑
مانتوها روز به روز به بلوز تبدیل شد...😑👚
وآرایش کردن های بیرون...😑💄
روز به روز غلیظ تر میشن...!✋🏻
اون حیا کجا رفته..؟؟! 👣
#بخداظهورنزدیکِ..
به خودت بیا رفیق...🧔🏻🧕🏻
تموم کن اون کارارو..؛☝️🏻
#دعامےکنمبراتونصبرتوندرمحبتآقاصاحبالزمانکمبشه...✌️🏻
مشتاق دیدار حضرت باشے...🌸:))
تازه این موقع داری زندگی میکنے...!
#تفکر...!
#تفکر...!
#تفکر...!
#نشرحداکثری
#مسلماننشربده
#نزاراوضاعبدترازاینبشه🗣
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.
🦋°•@shahidhojajjy•°🦋
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.
🕊زیارتنامه شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائُه، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَصفِیاءَ اللهِ و َاَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ دِینِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسولِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرَالمؤمِنینَ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَآءِ العَالَمین، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدِ ابنِ الحَسَنِ ابنِ عَلیَّ الوَلیَّ الناصِح، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِالله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمیِّ طِبتُم، وَ طابَتُ الاَرضِ اَلَّتی فِیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزََا عَظیمََا، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفوزَ مَعَکُم🌹🌱🌹🌱
@shahidhojajjy
تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند میشد و به قامت میایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت:«نه شما بد عادت شده اید؟ من همیشه جلوی تو بلند میشوم. امروز خسته ام.به زانو ایستادم». میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و می ایستاد. اصرارکردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگیرفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است.
راوی:همسر شهید💕
#شهیدعباسکریمی
@shahidhojajjy
چپی ها می گفتند «جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند.» راستی ها می گفتند « کمونیسته. » هردو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند. ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند. یک کمی آن طرف تر دنیا، استادی سرکلاس می گفت « من دانشجویی داشتم که همین اخیرا روی فیزیک پلاسما کار می کرد.»
#شهیددکترمصطفیچمران 🌹
@shahidhojajjy
#عاشقانه_شهدا
اولین بار که میخواست
بره آینه قرآنگرفتم براش
قرآن رو بوسید و باز کرد
ترجمه آیه رو برام خوند
ولی بار آخری که میخواست بره
وقتی قرآن رو باز کرد
آیه رو ترجمه نکرد😕
گفتم سعید چرا ترجمه نمیکنی⁉️
رو به من کرد و گفت ✨
اگه ترجمه آیه رو بهتون
بگم ناراحت نمیشین؟!
گفتم: نه..!
گفت: آیه شهادت اومده😔
من به آرزوم میرسم🕊💚
#شهید_سعید_بیضایی_زاده🌸
@shahidhojajjy
#تلنگرشهیدانه🍃
میگفت↓
اگهطالب #شهادت باشی!😍
یک #نگاه حرامممکناست سالها؛
تورااز شهادت دورکند..😔
وگفت ↓
منحرفهای #لغووبیهوده را
کمتر از لقمهی #حرام نمیدانم🥀
میگفت↓
#فکر کارباطلوحرام
حتیاگرانجامهمندادهباشیم!☹
بهپایمانثبتخواهدشد
شهدا #حلال کنید که #حرام کردیم
جبهههایِنور #اکسیژن است برایما،
#غرق شدگان نَفَس کم آوردواند...
شهدا شرمنده ایم ...
که همیشه شرمنده ایم...
@shahidhojajjy
در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود.
محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه".
گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم".
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط".
جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!".
گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه".
گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد".
گفتم:" چه کاری؟"
با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم".
#شهیدمحمودکاوه 🌸
@shahidhojajjy
چند روز پیش بچه دار شده بود.دم سنگر که دیدمش،لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون.
گفتم:"هان،آقا مهدی خبری رسیده؟"چشم هایش برق زد.
گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن".
خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم.با عجله گفتم:"خب بده، ببینم".
گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم.
قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش".
نگاهش کردم.چه می توانستم بگویم؟
گفتم:" خیلی خب،پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم".
#شهیدمهدیزینالدین
@shahidhojajjy
°•/حاج اسماعیل دولابی:
[🍀از هرچيز تعريفکردند،بگو مال خداست
و کار خداست؛
نکند خدا را بپوشانی و آن را به خودت يا به
ديگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگتر از اين
نيست؛
اگر اين نکته را رعايت کني، از وادی امن سر
در میآوری🍀
*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*
@shahidhojajjy
*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*.،.*
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#من_قاسم_سلیمانی_هستم ♥️✌️ #پارت_۶۹ •شاهکار سردار سپهبد شهید، حاج قاسم سلیمانی داعش نابود شد، اما
#من_قاسم_سلیمانی_هستم ♥️✌️
#پارت_۷۰
فرانسه،انگلیس، آلمان و... سلاح های مدرن و اتوماتیک میدادند!... ترکیه مسئول ترانسفر ( نقل انتقال) نیروی نسانی و ادوات و خرید نفت از داعش بود!
آمریکا، تجهیزات نظامی و تسلیحاتی را مستقیم برایشان از راه هوا در وسط درگیریها خالی میمرد، مخوف ترین تجهیزات نظامی از آسمان براشون هلی برد میشد!
از کجاش بگم؟ کل آمریکا و اروپا و کانادا و استرالیا و ناتو و... به داعش "کمک رسانی تجهیزاتی، مالی، فکری و عملیاتی" میکردند...
#ادامهدارد...
⛔️کپی بدون لینڪ کانال حرام میباشد⛔️
👇ʝoɨŋ🌿
https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
🌸🍃توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
💠 راهکار عملی شهید پورهنگ برای حاجت روا شدن
🔸 هر وقت مشکلی بزرگ یا حاجتی داشت، متوسل می شد به حضرت زهرا(سلام الله علیها)♥️ میگفت باید زرنگ باشی و بدانی چهچیزی را از چهکسی بخواهی.
از ائمه باید توقع داشت؛ نه طلبکار بود✘
🔹 اگر توقع کمک و دستگیری داشته باشی، آن بزرگواران هم حتما به تو عنایت می کنند👌
🔸 با توجه تمام دو رکعت نماز می خواند و هدیه می کرد به حضرت زهرا(سلام الله علیها)، می گفت چیزهای زیادی از این نماز دارم؛ ازدواج و کار و فرزند را اثر همین نماز📿 می دانست.
🔹 شک ندارم شهادت را هم از همین نماز و نظر لطف حضرتزهرا(سلام الله علیها) گرفته بود🌷
#طلبه_مدافع_حرم
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
@shahidhojajjy
🔴داستان شهوت ، پسر جوان و پیرمــرد
پسر جوانی ،با وسوسه یکی از دوستانش به محلی رفتند که زنان روسپی، فاحشه در آنجا خود فروشی می کردند. او روی یک صندلی در حیاط آنجا نشست .
در آنجا پیرمرد ژولیده ای و فروتنی بود که حیاط و صندلی ها را نظافت می کرد.
پیرمرد در حین کارکردن ، نگاه عمیقی به پسرک انداخت و سپس پیش او رفت و پرسید : پسرم ، چند سالت است
گفت : بیست سالم است .
پرسید : برای اولین بار است که اینجا می آیی
گفت : بله
پیرمرد آه پر دردی از ته دل کشید و گفت : می دانم برای چه کاری اینجا آمده ای ؛ به من هم مربوط نیست ، ولی پسرم ، آن تابلو را بخوان.
پسرک به طرف تابلویی رفت که در یک قاب چوبی کهنه به دیوار آویخته شده بود .
سپس با صدای لرزان شروع به خواندن شعر تابلو کرد:
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن تا پیدا شود گوهر شناس قابلی
آب پاشیده بر زمین شوره زار بی حاصل است
صبر کن تا پیدا شود زمین باربری
قطرات اشک بر گونه های چروکیده پیرمرد می غلتید ...
اشک هایش را پاک کرد و بغضش را فرو برد و گفت : پسرم ، روزگاری من هم به سن تو بودم و به اینجا آمدم ، چون کسی را نداشتم که به من بگوید:
« لذت های آنی ، غم های آتی در بر دارند
کسی نبود که در گوشم بگوید :
ترک شهوت ها و لذت ها سخاست
هر که درشهوت فرو شد بر نخاست
کسی را نداشتم تا به من بفهماند :
به دنبال غرایز جنسی رفتن ، مانند لیسیدن عسل بر روی لبه شمشیر است ؛ عسل شیرین است ، اما زبان به دو نیم خواهد شد .
کسی به من نگفت :
اگر لذتِ ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس را لذت ندانی
و هیچ کس اینها را به من نگفت و حالا که :
جوانی صرف نادانی شد و پیریُ پشیمانی
دریغا ،روز پیری آمی هوشیار می گردد
پیرمرد این را گفت و دست بر پیشانی گذاشت و شروع به گریستن کرد.
چیزی در درون پسر فرو ریخت ... حال عجیبی داشت ، شتابان از آنجا بیرون آمد در حالی که شعر پیرمرد را زیر لب زمزمه می کرد: « گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی ...» و دیگر هرگز به آن مکان نرفت.
@shahidhojajjy
🕊زیارتنامه شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائُه، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَصفِیاءَ اللهِ و َاَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ دِینِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسولِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرَالمؤمِنینَ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَآءِ العَالَمین، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدِ ابنِ الحَسَنِ ابنِ عَلیَّ الوَلیَّ الناصِح، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِالله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمیِّ طِبتُم، وَ طابَتُ الاَرضِ اَلَّتی فِیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزََا عَظیمََا، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفوزَ مَعَکُم🌹🌱🌹🌱
@shahidhojajjy
#خاطره🌿
•°توسل🦋°•
در منطقۀ تفحص، بدنهای شهدا پیدا نمی شد. یکی گفت: بیایید به قمربنی هاشم متوسل بشویم. نشستند و به دست های علمدار سیدالشهداء متوسل شدند. درست است که دست های قمربنی هاشم قطع شد، اما بابالحوائج است. خود سیدالشهدا هم وقتی کارش در کربلا گره میخورد به عباس رو میانداخت.
نشستند و متوسل شدند؛ بعد از آن بلند شدند و خاک ها رو به هم زدند. یک جنازه زیر خاک دیدند، او را بیرون آوردند. الله اکبر! دیدند اسم این شهید عباس است. شهید عباس امیری گفتند: شاید پیدا شدن شهیدی به نام عباس اتفاقی است. گشتند و یک جنازۀ دیگر پیدا شد که دست راستش درعملیاتی دیگر قطع شده و مصنوعی بود. او را بیرون آوردند دیدند اسمش ابوالفضل است. فهمیدند اینجا خیمهگاه بنیهاشم است. گفتند: اسم این مکان را بگذاریم مقر ابوالفضل العباس.
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.
🦋°•@shahidhojajjy•°🦋
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.
سید محمد از پانزده سالگی مبارزه با رژیم سابق را شروع کرد، او، سیدعلی و تعدادی از بچههای خرمشهر گروه حزبالله را تشکیل دادند و طوماری از خواستهایشان را که نام تمامی آنها در آن ذکر شده بود با خونشان امضا کردند. در همان سالها سید محمد دستگیر شد و شش ماه در زندان بود که پس از آزادیاش زندگی مخفی خود را همراه با سیدعلی در گروه منصوریون شروع کردند، سیدعلی پس از اندکی دستگیر شد و به شهادت رسید. پس از پیروزی انقلاب سید محمد به عضویت سپاه درآمد که در زمان فتح خرمشهر و چندی پیش از آن فرمانده سپاه خرمشهر بود.
#شهیدسیدمحمدجهانآرا 🌹
@shahidhojajjy
#خاطرات_شهدا 🌷
♨️سالی که #محرم، محمدتقی سوریه بود. سفراولش بود که 56 روز طول کشید..توی #حسینیه محلمون هرشب🌙 یادی از محمدتقی می کردن و برای سلامتیش #صلوات می فرستادن..
وبرای سلامتی اون و همه ی مدافعان حرم دعا 🤲می کردن😔
♨️مخصوصا شبی🌟 که منسوب به حضرت #علی اکبر بود، جوونای #شهابالدین مسئولیت میزبانی شام دادن به عزاداران حسینی رو به عهده گرفتن. اون شب🌜 همش حرف #محمدتقی بود. چقدر اون شب براش گریه کردیم😢
♨️یه شب ما سه تا #خواهرا تو حسینیه کنار هم نشسته بودیم، گوشیم📲 زنگ خورد، شماره ی عجیبی بود پیش شمارش 1000بود، #برنداشتم بعدگوشی حمیده زنگ خورد، یه شماره شبیه مال من. اونم جواب نداد. بعد هم گوشی محبوبه زنگ خورد. هرسه تا شماره تقریباً شبیه هم بودن، هیچکدوم برنداشتیم.
♨️وقتی خونه اومدم یهو به #ذهنم اومد، نکنه از سوریه بوده باشه!!! به #زنداداش نرگس زنگ زدم و ماجرا رو گفتم.
گفت: بله این شماره ها از #سوریه هستن..کلی خودمو سرزنش کردم که حد نداشت.. #داداشم دلش هوای خواهراشو کرده بود، اما ما گوشی رو نگرفته بودیم...🌱
♨️وقتی باز به #زنداش نرگس زنگ زد، زنداداش بهش گفت که خواهرات خیلی ناراحت شدن که #گوشی رونگرفتن، ومدام خودشونو سرزنش میکنن،
محمدتقی دوباره زنگ زد این بار گوشی روگرفتم و تا تونستم #قربون صدقه ش رفتم..
♨️اون شب✨ها تا اسم #محمدتقی میومد اشکمون 😢بی اختیار جاری میشد، به همه می گفتیم تورو خدا دعا کنین، #صحیح وسالم برگرده و.. صحیح وسالم هم برگشت.
♨️اما شبهای #محرم امسال...🍃
تا اسم #محمدتقی میاد، باز اشک تو چشمامون حلقه میزنه چون خیلی دلمون براش تنگ 💔شده...😔😢
اما این بار دیگه..خیلی دوره..اون قدر دور که #صداشم نمی شنویم..گرچه حضورش وحس می کنیم ..ولی..
♨️اینک دلم 💞به یاد برادر گرفته است
شاعر از او بخوان که #دلم پر 🦋گرفته است آن #شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است این شعر ادامه داشت اگر #گریه می گذاشت...😭
راوی: نرگس سالخورده
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌷
@shahidhojajjy
#ﻳﺎﺩﺷﻬﺪاﻱ_ﺣﺴﻴﻨﻲ
🌷🌷
🔰 ﺧﻠﻴﻞ 6 ﻣﺎﻫﻪ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻓﻠﺞ ﺷﺪ ﻭﻟﻲ ﺑﺎ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﺣﻀﺮﺕ ,ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭا ﺷﻔﺎ ﻳﺎﻓﺖ 🤲
🔰خیلی اصرار می کرد با بسیج به جبهه برود, مانعش شدم. وقت سربازی اش شد. برایش پرونده پزشکی تشکیل دادیم و معافیت گرفتیم. اما پرونده را کناری انداخت و گفت الان کشور به سرباز احتیاج دارد.✅
🔰بار آخری که می رفت, یک عکسش را بزرگ کرد و گذاشت توی طاقچه. گفت: مادر من شهید می شوم, این هم برای بعد شهادتم.🤔😳
گفتم مادر این حرف را نزن من با بدبختی و بدون پدر تو را بزرگ کردم!
رفت.😔
🔰 محل خدمتش جبهه مهران بود. روز عاشورا با هم رفته بودند ایستگاه صلواتی, انجا با هم شله زرد نذری امام حسین(ع) را می خورند. خلیل می گوید من دیگه شهید می شم!
از انجا که خارج می شوند, خمپاره ای می اید و خلیل با ترکش ان شهید می شود!
☝️ راوی:خانم فهندژ سعدی(مادر شهید)
🌾🌾💐🌾🌾
#شهیدخلیل_مهدی زاده
@shahidhojajjy