#بیــو 💔...
خودمـــانیمــ
عجبــ
منتظرانـــیــ
هستیمــ ...😓🌱
#اللهمعجلالولیکالفرج 🌿
#بمیرمبرادلتآقاجونم 🍂
@shahidhojajjy ✨
همه مون یروزایی حال مدرسه نداشتیم ،
خودمونو به مریضی زدیم که نریم مدرسه 😑
چه درس خون چه درس نخون
😁😂
#واقعیت
#حقیقت_بد_تلخه
#بیوطورے🚦
منطقہ محروم یعݩےچشماےمن ڪه محروم از دیدن صحن و سراٺه آقا💔
____________________
أَبْـنٰـاءُالـزَّهْـرٰاء
ازچیـهایندُنیـا
جلوےِڪسےڪهدنیاش
حُسیـنهحرفمےزنے..؟!!🌱🙃
#هوم؟
_____❁❀____________
أَبْـنٰـاءُالـزَّهْـرٰاء
رمان بچه مثبت
#پارت_صد_سیزده
.
متین:
خب اینم از آخریش. خب حالا شما آدرس ها را بدین که برسونیم به دستشون.
ریحان:
اول خانه یلدا رفتیم که بیچاره با دیدن من همراه متین و با چادر سنکوب کرد. شقایقم که نزاشتم متین بیاد . کوروشم وقتی بهش زنگ زدیم گفت که میاد سر کوچه.
هنگامی که داشتم سمنو ی کوروش را میبردم . کوروش دیدم این چرا این جوریه؟
چقدر حالش بده و کلافست....
_کوروش خوبی؟
کوروش:
نپرس که داغونم. از متین تشکر کن خداحافظ.
ریحان:
برگشتم و در ماشین نشستم. طی یک تصمیم آنی به متین آدرس خانه خودمون را دادم. این وقت روز بابا که شرکت بود مامانم ورزشگاه پس کسی نیست داخل خونه.
ریحان:
وارد شدم و سوسن با ذوق اومد سمتم و بهم خوش آمد گفت. کاسه ی سمنو را به سوسن دادم و گفتم سوسن به کسی نگو من این سمنو را آوردم بگو همسایه ها آوردن . منو هم تو اصلا ندیدی. باشه؟؟
سوسن:
چشم خانم.
ریحان:
رفتم سمت اتاقم و پارچه ی چادر رنگی و همراه روسری ساتن بزرگی که از مشهد دور از چشم همه گرفته بودم را برای مائده کادو کردم. اصلا حوصله نداشتم برای تولدش کادو بخرم.
______
✍ادامه دارد....✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
...
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_صد_چهارده
.
ریحان:
متین ماشین را جلوی ورودی کوچه پارک مرده بود. دو صدم دیگه تا ماشین داشتم که صدای ریحان؟ گفتن کسی درجا متوقفم کرد.
افکار ریحان:
وای خدا اینو کجای دلم بگذارم. ای خدا چی میشد این آرشام را خلق نمیکردی.
ریحان:
با نفرت برگشتم و منتظر نگاهش کردم.
یک بار دورم چرخید واروم دست زد و گفت:
آفرین ...
بعد به چادرم اشاره کرد و گفت :
چه دختر باحجابی. بعد برای چی حجاب؟؟؟
ریحان:
به خودم مربوطه.
کوروش:
البته . کی انشالله برمیگردین خونه.
ریحان:
هروقت میلم بکشه. مشکلیه؟
کوروش:
به میلت بگو زودتر بکشه. برنامه داریم.
ریحان:
ولی من با ... با حیوانات کار ندارم.
کوروش:
وای چه خشن. ادبم که نداری. برای مراسم ازدواجمون آماده باش. به زودی....
ریحان:
من صد سال سیاه هنچین غلطی نمیکنم.
فاصله اش را باهام کمتر کرد و گفت:
میکنی عزیزم به وقتش میکنی.
ریحان:
بهم خیلی نزدیک شد و دستش و داشت میزاشت روی شانه ام که به عقب هولش دادم و گفتم:
برو گمشو پیش آتوسا ( آتوسا دختر عمه ی ریحانه که برای بدست آوردن آرشام هر کاری میکنه)
ریحان:
آرشام دستاش را باز کرد و دوباره نزدیک شد که.....
متین:
چیزی شده؟؟
ریحان:
من با خجالت و آرشام با تعجب به متین نگاه میکرد.
آرشام:
پس بگو چرا یهو انقدر محجبه شدی.
ریحان:
جدی به سمتم برگشت و گفت:
فراموش نکن من هرچی خواستم به دست آوردم.
ریحان:
خفه شو.
متین:
خانم احمدی شما بفرمایید دلخل ماشین.
افکار ریحان:
وای خدا اگه باهم دعوا کنن . اگه آرشام ماجرای شرط بندی را به متین بگه. آبروم میره...
ریحان:
آقا متین . تو جون مائده بدبخت . به خاطر مامانتون یا اصلا به خاطر هرکس که دوست دارین بیخیال بشین.
ریحان:
سریع سوار ماشین شدم متین هم نشست.
---------
✍ادامه دارد....✍
نویسنده:الف ستاری
تایپ: گمنام
.
@shahidhojajj
@shahidhojajjy