eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
بســــــــم ربـ المهدے🌱🦋
💔... خودمـــانیمــ عجبــ منتظرانـــیــ هستیمــ ...😓🌱 🌿 🍂 @shahidhojajjy
{💔🍂} حتـــی لبخنــدتــان همـ عطــر خـ ـ ـدا مـی دهد ...💚°|• آری ~... بــرای لایــق شــدن بـایــد تمــامـ زندگیــتـ بــوی خـ ـ ـدا بدهـــد ...🌸°|• #شهیــد‌ابـراهیم‌همتـ 🕊 #روزتون‌متبرک‌به‌لبخند‌شهید 🍃 🥀 | @shahidhojajjy
همه مون یروزایی حال مدرسه نداشتیم ، خودمونو به مریضی زدیم که نریم مدرسه 😑 چه درس خون چه درس نخون 😁😂
#پروفــــ 🦋✨ روزگار بی #حسین برایم از #مرگ سخت تر است ...! @shahidhojajjy |💚
🚦 منطقہ محروم یعݩےچشماےمن ڪه محروم از دیدن صحن و سراٺه آقا💔 ____________________ أَبْـنٰـاءُالـزَّهْـرٰاء
از‌چیـه‌این‌دُنیـا جلوےِڪسےڪه‌دنیاش حُسیـنه‌حرف‌مےزنے‌..؟!!🌱🙃 ؟ _____❁❀____________ أَبْـنٰـاءُالـزَّهْـرٰاء
#رمان_بچه_مثبت #رمان کپی رمان حرامه. لطفا کپی نکنید. @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . متین: خب اینم از آخریش. خب حالا شما آدرس ها را بدین که برسونیم به دستشون. ریحان: اول خانه یلدا رفتیم که بیچاره با دیدن من همراه متین و با چادر سنکوب کرد. شقایقم که نزاشتم متین بیاد . کوروشم وقتی بهش زنگ زدیم گفت که میاد سر کوچه. هنگامی که داشتم سمنو ی کوروش را میبردم . کوروش دیدم این چرا این جوریه؟ چقدر حالش بده و کلافست.... _کوروش خوبی؟ کوروش: نپرس که داغونم. از متین تشکر کن خداحافظ. ریحان: برگشتم و در ماشین نشستم. طی یک تصمیم آنی به متین آدرس خانه خودمون را دادم. این وقت روز بابا که شرکت بود مامانم ورزشگاه پس کسی نیست داخل خونه. ریحان: وارد شدم و سوسن با ذوق اومد سمتم و بهم خوش آمد گفت. کاسه ی سمنو را به سوسن دادم و گفتم سوسن به کسی نگو من این سمنو را آوردم بگو همسایه ها آوردن . منو هم تو اصلا ندیدی. باشه؟؟ سوسن: چشم خانم. ریحان: رفتم سمت اتاقم و پارچه ی چادر رنگی و همراه روسری ساتن بزرگی که از مشهد دور از چشم همه گرفته بودم را برای مائده کادو کردم. اصلا حوصله نداشتم برای تولدش کادو بخرم. ______ ✍ادامه دارد....✍ نویسنده: الف ستاری تایپ: گمنام ... @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . ریحان: متین ماشین را جلوی ورودی کوچه پارک مرده بود. دو صدم دیگه تا ماشین داشتم که صدای ریحان؟ گفتن کسی درجا متوقفم کرد. افکار ریحان: وای خدا اینو کجای دلم بگذارم. ای خدا چی میشد این آرشام را خلق نمیکردی. ریحان: با نفرت برگشتم و منتظر نگاهش کردم. یک بار دورم چرخید واروم دست زد و گفت: آفرین ... بعد به چادرم اشاره کرد و گفت : چه دختر باحجابی. بعد برای چی حجاب؟؟؟ ریحان: به خودم مربوطه. کوروش: البته . کی انشالله برمیگردین خونه. ریحان: هروقت میلم بکشه. مشکلیه؟ کوروش: به میلت بگو زودتر بکشه. برنامه داریم. ریحان: ولی من با ... با حیوانات کار ندارم. کوروش: وای چه خشن. ادبم که نداری. برای مراسم ازدواجمون آماده باش. به زودی.... ریحان: من صد سال سیاه هنچین غلطی نمیکنم. فاصله اش را باهام کمتر کرد و گفت: میکنی عزیزم به وقتش میکنی. ریحان: بهم خیلی نزدیک شد و دستش و داشت میزاشت روی شانه ام که به عقب هولش دادم و گفتم: برو گمشو پیش آتوسا ( آتوسا دختر عمه ی ریحانه که برای بدست آوردن آرشام هر کاری میکنه) ریحان: آرشام دستاش را باز کرد و دوباره نزدیک شد که..... متین: چیزی شده؟؟ ریحان: من با خجالت و آرشام با تعجب به متین نگاه میکرد. آرشام: پس بگو چرا یهو انقدر محجبه شدی. ریحان: جدی به سمتم برگشت و گفت: فراموش نکن من هرچی خواستم به دست آوردم. ریحان: خفه شو. متین: خانم احمدی شما بفرمایید دلخل ماشین. افکار ریحان: وای خدا اگه باهم دعوا کنن . اگه آرشام ماجرای شرط بندی را به متین بگه. آبروم میره... ریحان: آقا متین . تو جون مائده بدبخت . به خاطر مامانتون یا اصلا به خاطر هرکس که دوست دارین بیخیال بشین. ریحان: سریع سوار ماشین شدم متین هم نشست. --------- ✍ادامه دارد....✍ نویسنده:الف ستاری تایپ: گمنام . @shahidhojajj @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا