رمان بچه مثبت
#پارت_صد_سیزده
.
متین:
خب اینم از آخریش. خب حالا شما آدرس ها را بدین که برسونیم به دستشون.
ریحان:
اول خانه یلدا رفتیم که بیچاره با دیدن من همراه متین و با چادر سنکوب کرد. شقایقم که نزاشتم متین بیاد . کوروشم وقتی بهش زنگ زدیم گفت که میاد سر کوچه.
هنگامی که داشتم سمنو ی کوروش را میبردم . کوروش دیدم این چرا این جوریه؟
چقدر حالش بده و کلافست....
_کوروش خوبی؟
کوروش:
نپرس که داغونم. از متین تشکر کن خداحافظ.
ریحان:
برگشتم و در ماشین نشستم. طی یک تصمیم آنی به متین آدرس خانه خودمون را دادم. این وقت روز بابا که شرکت بود مامانم ورزشگاه پس کسی نیست داخل خونه.
ریحان:
وارد شدم و سوسن با ذوق اومد سمتم و بهم خوش آمد گفت. کاسه ی سمنو را به سوسن دادم و گفتم سوسن به کسی نگو من این سمنو را آوردم بگو همسایه ها آوردن . منو هم تو اصلا ندیدی. باشه؟؟
سوسن:
چشم خانم.
ریحان:
رفتم سمت اتاقم و پارچه ی چادر رنگی و همراه روسری ساتن بزرگی که از مشهد دور از چشم همه گرفته بودم را برای مائده کادو کردم. اصلا حوصله نداشتم برای تولدش کادو بخرم.
______
✍ادامه دارد....✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
...
@shahidhojajjy