eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
•|📌•.°😷|• ↓ ماسک زدن😷در این شرایط🦠 براۍ مذهبۍها بـاید مثل پوشیدن پیراهـݩ مشکۍ🏴 در محـرم♥باشھ😉 😷 ــــــــــــ•||🌿🕊||•ـــــــــــ ♥️ ــــــــــــ•||🌿🕊||•ـــــــــــ @shahidhojajjy
#دلتنگی... دلم اندکی خلوت شهدایی میخواهد...🥀 @shahidhojajjy
چــیــزۍ نــیــســت ڪہ چـشمانــت؛ آن را بــنــگــرد، مــگــر آنــڪــہ در آن، #پــنــد و #انــدرزی است...! #تَــوَلُّــدِت_مُــبــارَڪ #اِمــام_هَــفــتُــم @shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#من_قاسم_سلیمانی_هستم♥️✌️ #پارت_25 و خوب می‌دانستم که همه دل نگرانی هایم از این است که بلایی سرت بی
♥️✌️ ۲۶ باریدم ولی تمام نشده، بقیه‌اش را قورت دادم، نشسستی. سرت همچنان پایین بود، خیلی پایین. انگشتر عقیق دستت بود... همان انگشتری که با دست قطع شده ات برایم آورده بودند.... انگشتر را که به چشم های نمناکم مالیدم ، یاد حلقه ی عروسیمان افتادم.... چقدر اذیتم کردی. تمام زرگری های شهر را زیر پا گذاشتیم؛ آخر هم گفتی: اصلا حلقه برای چی؟ می خواهم غلام حلقه به گوش شما باشم! و زدی زیر خنده... می دانستم می خواهی کاری کنی که حلقه طلا نخری. آخرش هم به اصرار من یه انگشتر عقیق را از نقره فروشی برداشتی. با همان دستت روی خاک ها نوشتی:" یا حسین شهید" *آرام و آهسته به حرف در آمدی و گفتی : گریه برای چه؟ من خودم این راه را انتخاب کردم‌. بهتر از هر کس دیگری می دانی، آرزویم این بود و بعد با چشم های همیشه نمناک به من نگاه کردی و گفتی: خودت خوب می دانی که چقدر دوستت دارم، زندگیمان را هم دوست دارم و از کنار تو بودن لذت می برم. مگر این زندگی دنیا چند روز است؟ فکرش را بکن! چند سالی کنار هم زندگی میکنیم، بچه دار میشویم، بچه هایمان بزرگ میشوند... بالاخره باید بمیریم. راستی راستی دلت نمیخواهد پیش خدای خودم رو سفید باشم. دلت میخواهد بمانم و در یک زندگ نباتی در بستر بمیرم. لذت زندگی کردن بیشتر است یا لذت شهید شدن؟ تو که مرا خوب می شناسی، بمانم هم مثل آدم های دیگر نمی توانم دل، خوش کنم به این زر و زیورها و اسباب بازی های دنیا... چشم هایم می سوخت، می دانستن هر دو چشمم شده کاسه ی خون. زل زدم توی صورت سفیدت که پشت انبوه محاسن پر پشت و سیاهت گم شده بود. گفتم: قاسم، قاسم جان! من بدون تو چه کار کنم. می ترسم گم شوم. هنوز سرت پایین بود... خندیدی و گفتی: تو راه را خیلی خوب بلدی.. بلند شدی. آرام و موقع بلند شدن، دستت را روز زانوهایت گذاشتی، مثل همیشه زانوهایت تق صدا کردند. ... ⛔️کپی بدون لینڪ کانال حرام میباشد⛔️ 👇ʝoɨŋ🌿 https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
🌙💛 🌟برای نجات خودت نمی خوای یه کار کنی🤔 📌عالم ربّانی آیت الله حق شناس(ره)👇 ✨شما شب از خواب بیدار شوید😊 ✨و سجاده را پهن کنید و بشینید سر سجاده...😍 ✨حتی چرت زدن سر سجاده ی نماز شب در زندگی اثر می گذارد...🤗 ❥✿°↷ ♡ @shahidhojajjy ♡ ㄟ(ツ)ㄏ
شبتون فاطمے➿.• عشقتون حیـــ♥️ـــدرۍ مھرتون حسنے🌱•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#غذای‌نذری😇 سہ شنبہ: نـاهار🌈باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد ) شـام🌙شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد) ❤️یادشہـداباصلوات🌿
🕊زیارتنامه شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائُه، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَصفِیاءَ اللهِ و َاَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ دِینِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسولِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرَالمؤمِنینَ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَآءِ العَالَمین، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدِ ابنِ الحَسَنِ ابنِ عَلیَّ الوَلیَّ الناصِح، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِالله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمیِّ طِبتُم، وَ طابَتُ الاَرضِ اَلَّتی فِیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزََا عَظیمََا، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفوزَ مَعَکُم🌹🌱🌹🌱 @shahidhojajjy
#خاطرات_شهدا من به صورتش نگاه نمی کردم چون خیلی دوستش داشتم و اگر نگاه میکردم، دلم به حالش می سوخت😞 گفتم حالا بمون اگر نری بهتره، دیدم گریه کرد و به التماس افتاد، من هم گریه‌ام گرفت آخرش نتونستم مقاومت کنم و گفتم باشه ایراد نداره حتی باشوخی هم گفتم نری شهید بشی😒؟! خند‌ه‌اش گرفت، گفت: نه الان زوده، من میخواهم 30-40 سال خدمت کنم و بعد شهید بشم.. با این حرف‌هاش می‌خواست من را آرام کنه، گفت هیچ خطری نیست، نگران نباش.. اما من می‌دونستم که آقاسجاد ماندنی نیست.🕊 #شهید_سجاد_طاهرنیا #همسر_شهید @shahidhojajjy
🌸یک شب که #شهید_ابرهیم_هادی به هیئت رفته بود.و حدود ساعت 2.30 نصف شب بود. و ابراهیم خسته و کوفته. 🌸اون ترسید که نماز صبحش قضا بشه اون شب دم در ورودی مسجد روی یک کارتن خوابید.😍 تا وقتی که مردم برای نماز جماعت صبح؛ به مسجد میخواهند وارد شوند او را بیدار کنند. چون دقیقا دم در ورودی خوابیده بود. اینجوری هم نماز صبحش قضا نشد و هم نماز صبحش را به جماعت خواند. @shahidhojajjy