🕊زیارتنامه شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائُه، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَصفِیاءَ اللهِ و َاَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ دِینِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسولِ الله، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرَالمؤمِنینَ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَآءِ العَالَمین، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدِ ابنِ الحَسَنِ ابنِ عَلیَّ الوَلیَّ الناصِح، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِالله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمیِّ طِبتُم، وَ طابَتُ الاَرضِ اَلَّتی فِیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزََا عَظیمََا، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفوزَ مَعَکُم🌹🌱🌹🌱
@shahidhojajjy
خیلی گشته بودیم، نه پلاکی، نه کارتی، چیزی همراهش نبود.
لباس فرم سپاه به تنش بود. چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد،
خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده.
خاک و گل ها را پاک کردم. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردم. روی عقیق نوشته بود:
« به یاد شهدای گمنام»
🌺یاد شهدا با صلوات🌺
@shahidhojajjy
قسمتی از دستنوشته شهید محمد مهدی لطفی نیاسر در سن ۱۶ سالگی
یا حق
همه زندگیم فدای دوعلی
اول آقای همه مان حضرت علی (علیه السلام) ، حیدر کرار
دوم هم آقای همه مان سید علی خامنه ای (روحی فداه) که اگر اشاره کند زمین و زمان رابرای دشمنانش سیاه میکنم ویکی شان را روی زمین زنده نمی گذارم.
خدایا ، کوری چشمهای هرکس که قبول ویا چشم دیدن این دو علی راندارد.
🌹شهید محمدمهدی لطفی نیاسر
@shahidhojajjy
♡•.🕊°.•🌁
وقلبڪ
فیقلبـییاشهید...
قشنگہنہ؟
قلبیہشهیدتوقلبتباشہ...
باهاشیڪیشی
اونقدررفیق
واونقدرعاشق
واونقدرشبیہ... :))🌱
ــــــــــــ•||🌿🕊||•ــــــــــــ
#اللهمعجللولیکالفرج ♥️
ــــــــــــ•||🌿🕊||•ــــــــــــ
@shahidhojajjy
♡•.🕊°.•🍁
#بیو
گم نام؛یعنی کسی که دنیا را حتی
به اندازه یک نام هم نمیخواهد
ــــــــــــ•||🌿🕊||•ــــــــــــ
#اللهمعجللولیکالفرج ♥️
ــــــــــــ•||🌿🕊||•ــــــــــــ
@shahidhojajjy
دوستان روشنفکر ⚡️ اگه روز اول محرم آمار کرونا رفت بالا، نندازین گردن روضه های سیدالشهدا 🏴
بعدا شروع به تخریب روضه ها کنید؛ محکم مقابلتون می ایستیم👊🏻
@shahidhojajjy
✨﷽✨
✅مانند این پیرزن خدا را بشناسید
✍️امام علی (علیهالسلام) با جمعی از پیروان در معبری عبور مینمود.
پیرزنی را دید که با چرخ نخریسی خود مشغول رشتن پنبه بود. پرسید پیرزن، خدا را به چه چیزی شناختی؟ پیرزن بهجای جواب، دست از دسته چرخ برداشت. طولی نکشید پس از چند مرتبه دور زدن، چرخ از حرکت ایستاد.
پیرزن گفت چرخ بدین کوچکی برای حرکت احتیاج به چون منی دارد. آیا ممکن است افلاک به این عظمت و کُرات به این بزرگی، بدون مدبری دانا و حکیم و صانعی توانا و علیم با نظم معینی به گردش افتد و از گردش خود باز نایستد؟
امام علی (علیهالسلام) روی به اصحاب خود نمود و فرمود مانند این پیرزن خدا را بشناسید.
📗داستانهایی از خدا ج1
@shahidhojajjy