#خاکریز_خاطرات.
⏰ توی محل کار ده ساعت کار می کرد. اما هفت ساعت به عنوان ساعت کاری مفید می زد ، می گفت : فکر می کنم فلان کار شخصی هم کردهام.
⚖اینجوری مقید بود توی حساب و کتاب بیت المال ؛ شبها هم هدایا و کالا و نذوراتو
بر می داشت با پرایدش می بُرد برا فقرا.
دانشمند هستهای
#شهید_مجید_شهریاری🌷
@shahidhojajjy
#خاکریز_خاطرات.
#شهید_علی_زاده_اکبر
تولد ۵۵/۳/۴کاشمر
شهادت ۹۲/۵/۲۸سوریه
گلزارشهدای امامزاده سیدحمزه کاشمر
🔹خاطره : از دوست و هم محله شهید
🕋یادم میاد یک سالی ثبت نام حج عمره
کرده بودم با شهید زاده اکبر در میون
گذاشتم که اگه خدا خواست با هم مشرف
بشیم؛ گذشت.
❓بعد از مدتی علی آقا رو دیدم .
گفتم: چیکار کردی ؟؟ثبت نام کردی؟؟
گفت:جات خالی من رفتم و برگشتم
گفتم: چه جوری
🔰تعریف کرد به ماموریتی به جنوب
داشته و در اونجا به چندتا از بچه های
محروم قرآن آموزش می داده و کار
فرهنگی می کرده و در پایان ماموریت
به بچه های که چند جزء قرآن رو حفظ
کرده بودن جوائز نفیس از پولی که برای
این سفر کنار گذاشته بوده؛ هدیه می داده.
✨که به درستی ثواب این کارش از چند تا
حج بیشتر بود و تازه چقدر چقدر هم از
کرده خودش خشنود بود.
@shahidhojajjy
┄┅══🔹🍃🌸🍃🔹══┅┄
#خاکریز_خاطرات.
🍽 جلسه فرماندهان بود. بعد از شام هر چه به ابراهیم گفتند که بیا و برایشون دعای توسل بخوان قبول نکرد، او با ناراحتی میگفت: من دعای خودم را خواندم!
👥 جلسه به پایان رسید و همه آماده بازگشت به محل قرارگاه و لشکر ها شدند. حاج حسین میگفت: وقتی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم، یک بسته را به ابراهیم دادم و گفتم: برایت نان و کباب آوردم!
💢 ابراهیم همین طور که پشت فرمان نشسته بود، نان و کباب را از من گرفت و با دست دیگر از شیشه ماشین به بیرون پرت کرد! بعد هم گفت: من با بسیجی ها نان و سیب زمینی خوردم. بگذار این غذا را حیوانات بیابان بخورند.
⚡چیزی نگفتم ، ابراهیم چند لحظه بعد گفت: تمام ما بسیجی هستیم، وای به روزی که غذای بسیجی و فرمانده تفاوت داشته باشد، آن موقع کار مشکل می شود.
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی
@shahidhojajjy
#خاکریز_خاطراتـــ
مهدے تو وصیتـــ نامه اش📜 نوشته بود
رسیدن به سن 30 سالگی بعد از علی اڪبر ع برایم ننگـــ استـــ😞
مادرش می گفت :
آخرین بار ڪه از
سوریه برگشت ایران، با هم رفتیم مشهد
بعد از زیارتـــ دیدم مهدے ڪنار سقا خونه ایستاده و میخنده🙃
ازش پرسیدم، چیه مادر؟ چرا میخندے؟
گفتـــ : مادر امضاے شهادتم رو از امام رضا گرفتمـ😍
بهش گفتم اگه تو شهید بشی من دیگه کسی رو ندارم😣
مهدے دستش رو به سمت آسمون بلند ڪرد🤲 و گفتـــ مادر خـــدا هستـــ
#شهید_مهدے_صابرے
🕊|•
•♥️✨•
@shahidhojajjy