📝خاطرات حاج حسین آقا
دفعه دوم که اومده بود سوریه یه ترکش خورد تو دستش . همه طبق معمول تو این فکر بودن که الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یه ماشین برمی گرده عقب که به دستش رسیدگی کنه و خون ازش نره . ولی دیدیم خیلی آروم و بدون هیچ ترسی و بدون اینکه درد رو توی چهره اش نشون بده رفت ی گوشه نشست و شروع کرد به بیرون آوردن ترکش با ناخنگیر !
می گفت : نمی تونم برم عقب کار رو زمینه ؛ بعدشم خودش دستشو پانسمان کرد و پاشد . چون فرمانده بود تمام تلاششو می کرد که حتی ی ذره هم احساس درد و ضعف تو چهره اش
معلوم نباشه و روحیه بقیه تضعیف نشه .
#سیدمجتبی
هدیه به روح شهید حسین معزغلامی صلواتی میفرستیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
@shahidhojajjy
📝خاطرات حاج حسین آقا
دفعه دوم که اومده بود سوریه یه ترکش خورد تو دستش . همه طبق معمول تو این فکر بودن که الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یه ماشین برمی گرده عقب که به دستش رسیدگی کنه و خون ازش نره . ولی دیدیم خیلی آروم و بدون هیچ ترسی و بدون اینکه درد رو توی چهره اش نشون بده رفت ی گوشه نشست و شروع کرد به بیرون آوردن ترکش با ناخنگیر !
می گفت : نمی تونم برم عقب کار رو زمینه ؛ بعدشم خودش دستشو پانسمان کرد و پاشد . چون فرمانده بود تمام تلاششو می کرد که حتی ی ذره هم احساس درد و ضعف تو چهره اش
معلوم نباشه و روحیه بقیه تضعیف نشه .
#سیدمجتبی
هدیه به روح شهید حسین معزغلامی صلواتی میفرستیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
@shahidhojajjy