eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ قهربودیم😞💔 درحال نمازخوندن بود📿 نمازش که تموم شد؛☺️✨ هنوز پشت به اون نشسته بودم☹️❌ کتاب شعرش رو برداشت📖 و با یه لحن دلنشین😅 شروع کرد به خوندن😍 ولے من باز باهاش قهربودم!!😕🌼 کتابو گذاشت کنار📚 بهم نگاه کرد👀 و گفت: "غزل تمام؛😌 نمازش تمام؛☺️ دنیـا مـات؛🤨 سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!🙁💔 بازهم بهش نگاه نکردم☹️ اینبارپرسید : عاشقمے؟؟؟🤪 سکوت کردم؛ گفت : عاشقم گر نیستے🙂 لطفی بکن نفرت بورز بےتفاوت بودنت هرلحظه آبم مےکند😃❤️ دوباره با لبخند پرسید:☺️ عاشقمــــے مگه نه؟؟!!! گفتم:نـــــه!!!😁❤️ گفت: لبت نه گوید و پیداست مے گوید دلت آری😂🌸 که این سان دشمنے🦋 یعنے که خیـلے دوستـم دارے"😍❤️ زدم زیرخنده😅 و روبروش نشستم؛ دیگه نتونستم بهش نگم😭🎈 که وجودش چقد آرامش بخشه... ✨ بهش نگاه کردم و ازته دل گفتم خداروشکرکه هستے😍😌💞 @shahidhojajjy
موقع خريد جهيزيه ، مادرم ميخواست سنگ تمام بگذارد☺️ فهرست عريض و طويلي 🗒تهيه كرده بود و هـر روز چنـد قلـم بـه آن اضافه ميكرد😐 امروز تخت و سرويس خواب فردا مبل و ميز ناهارخوري و...😞 هر چه كردم نتوانستم منصرفش كنم.دست به دامان علي شدم😩 آمد و خطبه اي خواند ! به زمين اشاره كرد و گفـت : مادرجـان ، مگـه قرار نيست يه روز بريم اون زير ؟🤔 مادرم لبش را گزيد و گفت : خدا مرگم بده! اولِ زندگي به اون زيـر چكار داري علي آقا ؟🤨 علي خنديد؛گفت : اول و آخر نداره مادرجـان آخـرش سـر از اون زير درميآريم. بذاريد روي خاك باشيم. بذاريـد باهـاش انـس بگيـريم ، بذاريد همين يكي ، دو وجب فاصله را هم كم كنيم 🙃 مادرم خلع سلاح شد😢 خيلي چيزها را از فهرست خريد حذف كرديم. نه مبل خريديم و نـه تخت و نه.... 🌱 شـهـیـد عـلـے نـیلـچـیـان @shahidhojajjy
#عاشقانه_شهدا اولین بار که میخواست بره آینه قرآن‌گرفتم براش قرآن رو بوسید و باز کرد ترجمه آیه رو برام خوند ولی بار آخری که میخواست بره وقتی قرآن رو باز کرد آیه رو ترجمه نکرد😕 گفتم سعید چرا ترجمه نمیکنی⁉️ رو به من کرد و گفت ✨ اگه ترجمه آیه رو بهتون بگم ناراحت نمیشین؟! گفتم: نه..! گفت: آیه شهادت اومده😔 من به آرزوم میرسم🕊💚 #شهید_سعید_بیضایی_زاده🌸 @shahidhojajjy
🌹 چهـل شب با هـم عاشورا خوندیم😇 گاهـے می رفتیم بالای پشت بوم می خوندیم. دراز می کشید و سرش رو میذاشت روی پام و من صد تا لعن و صد تا سلام رو می گفتم😊 انگشتامو می بوسید و تشکر می کرد😍 همه ی حواسـم به منوچهر بود. نمیتونستم خودم رو ببینم و خدا رو. همه رو واسطه می کردم که اون بیشتر بمونه😔 اون توے دنیای خودش بود و من توی این دنیا با منوچهر😞 برام مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن میزنه، همین موقع هاست....😭 کناره گیر شده بود و کم حرف😣💚 🌸 @shahidhojajjy
#عاشقانه_شهدا ❤❤❤ ساعت یازده شب 🌚بود که اومد خونه حتی لای موهاش پر از شن بود‼ سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم😊 گفت نه منتظر می مونم تا بیای با هم شام بخوریم😍 وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد🤯 گفت: داری چیکار میکنی؟😳 میخوای شرمنده م کنی؟😕 گفتم: نه، آخه خسته ای!😔 سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم❤️ #شهید_مهدی_زین_الدین #به_روایت_همسر_شهید •♥️✨• ‌‌ @shahidhojajjy