eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
💫💫 | | | | میگویند است... ڪسے نمیبیند پـے وے میرویم... حالا چه فرق دارد پـے وے دختر یا پسر... مگر اینجا همه چیز نیست...؟ چت میڪنیم و راحت از همه چیز حرف میزنیم... مگر اینجا همه چیز نیست...؟ عڪس هایش بر روے پروفایل را ذخیره میڪنیم... مگر اینجا همه چیز نیست...؟ آرے ... درست است اینجا همه چیز مجازیست فقط یڪ سوال؟ خدایمان هم مجازیست؟ ڪتاب قرآن چطور؟ آن هم در این فضا مجازیست...؟ ألم یعلم بأن الله یرےٰ... ... حریم هاے مجازے را ڪه برداریم آرام آرام حریم هاے حقیقے هم برداشته میشود... حریم ڪه برداشته شود رنگ و بوے پاڪ میشود... و اینگونه... آرام آرام ارزش هایت تغییر میکند......   •|کــانــال قِــطـعـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🌳ْ|• 🎈 @shahidhojajjy🎈
.: 🗣خانوووووووووم......شماره بدم؟ 🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟ 💁♂ ‌چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟ ☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️ بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔 🎋 تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد... 🌸روزی به امامزاده ی نزدیک رفت… 👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️ 🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد خسته… انگار فقط آمده بود کند… دردش گفتنی نبود…!!! 🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد‌‌‌ وارد شد و کنار ضریح نشست🌸 😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️ 😭خدایا کمکم کن… ☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد… 👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان کنن!!!‼️ 😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند… 💃به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شد… اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! 😯 انگار محترم شده بود… تعقیبش نمی کرد!‼️ 🌼احساس کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام شده باشه!!!! 🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود! 🌿یک لحظه به خود آمد… 🌸دید را سر جایش نگذاشته…!🙃 @shahidhojajjy
•|♥️|• خبر دارید.... . . . هنوز ڪه هنوز است از فاتحانه خیبر برنگشته... . . . خبر دارید ڪه آن دلیرمرد خطه مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت... . . . . از ... . . . بعداز اینڪه یارانش رااز به عقب بازگرداند دیگر ڪسی او را ندید... . . . از جـوانانے ڪه خوراڪ ڪوسه‌های شدند خبری دارید... . . . . هنوز از صدای بچه‌ها می‌آید... . . . هنوز صدای مناجات از به گوش می‌رسد . . هنوز وصیت نامه شهدا خشڪ نشده؛ . . هنوز ڪه هنوز است می‌ترسند از اینڪه رو تنها بذاریم... . . . . و هموز ڪه هنوز است شهدا بند پوتین‌هایشان را باز نڪرده‌اند و منتظر منتقم علیه السلام هستند تا دوباره در رڪابش شهید شوند... . @shahidhojajjy
#تلنگر‌شهیدانه🍃 می‌گفت↓ اگه‌طالب #شهادت باشی!😍 یک‌ #نگاه حرام‌ممکن‌است سال‌ها؛ تو‌را‌از شهادت دور‌کند‌.‌.😔 و‌گفت ↓ من‌حرف‌های‌ #لغووبیهوده را کمتر از لقمه‌ی #حرام نمی‌دانم🥀 می‌گفت↓ #فکر کارباطل‌وحرام حتی‌اگر‌انجام‌هم‌نداده‌باشیم!☹ به‌پای‌مان‌ثبت‌خواهدشد شهدا #حلال کنید که #حرام کردیم جبهه‌هایِ‌نور #اکسیژن است برای‌ما، #غرق شدگان نَفَس کم‌ آوردواند...‌ شهدا شرمنده ایم ... که همیشه شرمنده ایم... @shahidhojajjy
🌷🕊🥀🌺🥀🕊🌷 یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر . کم مانده بود سکته کنم سر شکسته بود و داشت می آمد . با خودم گفتم : الان است که یک برخورد با من بکند . چون خودم را بی می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم . او یک از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو و بعد از سالن رفت بیرون . این برخورد از تا توگوشی برایم سخت تر بود . در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه بزن همانطور که گفت : مگه چی شده؟ گفتم : من زدم رو شکستم ، تو حتی نکردی ببینی کار کی بوده همان طور که را پاک می کرد ، گفت : این جا کردستانه ، از این باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست . چنان مرا خودش کرد که بعدها اگر می گفت ، می مردم . @shahidhojajjy