رمان بچه مثبت
#پارت_بیستم
.
ریحان:
همش میگفت این قسمت مهمه اون قسمت مهمه .ممنون اقا متین
متین:
خواهش میکنم. با اجازه .
...
ریحان: رفت. چه بی احساس .یه لبخندی چیزی مثل مجسمه میمونه . من این پسر را آدمش میکنم .
وجدان: برای بار هزارم میگم درست صحبت کن اون فرق داره.
ریحان:
اه با این وجدانه .
..
متین که از کلاس خارج شد همه هجوم اوردن سمتم .
-چی شد؟ ادمش کردی؟
_نه بابا خیلی مثبته
****
ریحان:
ذهنم خیلی درگیر رام کردن متین بود و بچه ها هم متوجه سکوت من شده بودن .
توی کافی شاپ درحال هم زدن شکلات داغم بودم که یلدا با آرنجش محکم زد توی پهلوم .
-هان چته؟
یلدا:
ریحان دوساعت دارم صدات میکنم باهات حرف میزنم کجایی؟هوم؟
-هیچی، یکم ذهنم درگیره.
کورش :
چی شده مگه؟
_هیچی .
افکارریحان:
هییی این کورشم رفته رفیق ارشام شده . خدایااا من چرا بختم هی برمیگرده .
گوشی کورش زنگ خورد.
کورش:
چه حلال زاده.
-به به آرشام خان
_..........
-ممنون
_...........
-کجایی الان؟
_………………
-واقعا؟
_…………………
-پس کافی شاپ اخر خیابون .
_…………
-منتظرتم. خداحافظ.
گوشی و گذاشتم روی میز و گفتم الان میاد .
ریحان:
واقعا که نفهمی . من میگم از این پسره خوشم نمیاد بعد تو
- میدونم بابا ، به خاطر تو دعوتش کردم . بعد زشت بود جلو ی دانشگاه بود ، بعدم یکم بشناست میفهمه نمی خوای ازدواج کنی .
نازنین:
راست میگه دیگه ....
ریحان:
چی چیو راست میگه من دیشب بهش گفتم من باهاش ازدواج نمی کنم تو که میدونی از این جور ادما خوشم نمیان .
....
با ورود ارشام شقایق گفت:
اخ بمیرم درسته خوشگله ها ولی جز اون دستس که بدمون میاد .
بیچاره مامانش چجوری تحمل میکنه اینو؟!
نازنین:
این ارشامه؛ احسنت . اهلا و صحلا مرحبا ریحان٬ خوب شد گفتی نه معلومه پسر چشم چرون و بی حیایی ها .
ریحان:
به اضافه ی مشروب خور .
با نزدیک شدن ارشام ساکت شدیم.
ارشام:
🌹🌹🌹🌹🌹
نویسنده: الف ستارس* گمنام.
پارتی طولانی تقدیمتان کردم .
بابت اینکه دوشب پارت نذاشتم عذر میخوام و یه بی ادبی هایی شد که من و ببخشید .
🌸🌸🌸🌸🌸
این پارت کلا تغییر کرده است.
@shahidhojajjy