eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
215 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان بچه مثبت . با نزدیک شدن ارشام به میزمون ساکت شدم . ارشام: با همه گرم صحبت شد و کورش همه و به ارشام معرفی کرد و گفت: _ دراخر اینم ریحانه ما ارشام روبه من گفت: به سلام ریحانه خانوم پارسال دوست امسال ‌...... ریحان: نزاشتم حرفش و تموم کنه و با چشم غره ای که به کورش رفتم گفتم: -سلام حال شما؟ خانواده خوبن ؟ مهلقا خوبه؟ ارشام: همه خوبن از احوالپرسیای شما. ارشام کنار بهروز و کورش نشست و گارسون هم ، همزمان اومد سمت میز مون . کورش: ارشام جان چی میخوری ؟ ارشام: قهوه اسپرسو ... ..... بالاخره به دلیل داشتن کلاس ارشام و دک کردیم. . ریحان : هرچی فکر میکردم بی نتیجه بود . متین برای من ناشناخته ترین فرد بود اون با ادم های اطرافم متفاوت بود . توی این شرط بندی مسخره نباید شکست بخورم . انگار این شرط بندی المپیک جهانی بود و من و متین تنها شرکت کننده هاش . بیچاره متین ، حتی روحشم از وجود چنین شرطی خبر نداره . بدتر شم این بود که اگه این شرط و میباختم ابروم نه تنها جلوی دوستانم می رفت بلکه جلوی تمام بچه های دانشگاه بی ابرو میشدم . واای تصور اینکه جلوی همه بایستم و از متین خاستگاری کنم دیوونم کرده. مطمعنم یه پوزخند مسخره میزنه و بی حرف از کنارم عبور میکنه. توی فکر بودم که نازنین توی گوشم بلند جیغ زد. گفتم: چته روانی . ایی گوشام کر شدم. نازنین: معلومه عاشقی که همش توی فکری . -برو بابا دلت خوشه ها مگه همه مثل توهستن. داشتیم دعوا میکردیم. که شقایق از راه رسید و با لبخند گفت بچه ها برنامه ی اردو دیدین . ریحان روبه شقایق که نفس نفس میزد گفت : سلام . مرسی ما خوبیم ، تو خوبی؟ شقایق لبخند لز روی لبش پاک شد و گفت: ....... 🌺🌺🌺🌺 نویسنده : الف ستاری، گمنام. ادامه دارد.... 🌹🌱🌹🌱🌹🌱 @shahidhojajjy