رمان بچه مثبت
#پارت_شصت_سه
.
ریحان:
معیار های من برای ازدواج و هیچ کس نداره.
شقایق به صورت مسخره گفت:
اینم از دفترچه . خب خانوم مهندس لطفا میعارهاتون و بگید که ما بنویسیم بدیم به موسسه خیریه تا شاید فرجی بشه و یکی بیاد تورو از سر ناچاری بگیرت. بعدم با یلدا زدن زیر خنده.
ریحان:
ای بمیر شقایق.
شقایق:
خب بگو عزیزم تا یاداشت کنم .
ریحان:
خیلی مسخره ای.
مائده:
مسخره چیه؟ خب هرکسی یه چیزایی و را میپسنده که دوست داره همسر آیندشم به آنها عمل کنه.
خیلی دوست دارم بدونم معیار های آدم ها را. از جمله خود تو.
شقایق و یلدا هماهنگ گفتن:
خب مائده شما شروع کن.
ریحان:
مائده اول چندتا رنگ عوض کرد بعد با من من گفت:
خب من دوس دارم همسرم با من صادق باشه . بهم وفادار باشه. دوسم داشته باشه. به مقام زن احترام ....
ریحان: خب
مائده چپ چپ نگام کرد و گفت:
و دیگه همین.
یلدا:
چه جالب . فکر مردم الان میگی با ایمان و اینا باشه.
مائده:
دیگه چی بگم خب.
روبه ریحان گفت:
بگو دیگه نوبت توعه.
ریحان:
دوست دارم که خیلی خاص باشه. کسی که مثل هیچ کس نباشه . شخصیتش پیچیده باشه و غیر قابل پیش بینی باشه. برای هرکارش سوپرایز داشته باشه.
مائده:
جالبه . تا حالا به این چیزا فکر نکرده بودم.
شقایق:
شوهرتم باید مثل خودت دیوونه باشه.
ریحان:
شاید
بعدم یلدا و شقایق از زیر گفتن معیاراشون فرار کردن.
🌹🌹🌹🌹🌹
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ:گمنام
..
@shahidhojajjy