eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
215 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان بچه مثبت . ریحان: به محل قرار با مائده رسیدم. ماشین را پارک کردم و وارد کافی شاپ شدم. _سلام مائده جونم. مائده در آغوشم کشید و گفت: سلام عزیزم خوبی؟ _مرسی مائده: دیشب چی شد؟ _هیچی یک هفته فقط وقت دارم تا بهش جواب بدم. مائده: جوابت چیه؟ _ببین مائده با اتفاق هایی که داره پیش میاد . دوبه شک ام مائده: یعنی ممکنه قبول کنی؟ ریحان: بیخیال . دیشب چی میخواستی بگی. مائده سرش را پایین انداخت و گفت: ریحانه تو مثل خواهرمی. خیلی برام عزیزی. ریحان: میدونم عزیز دلم . منم دوست دارم. مائده: از طرفی هم متین داداشمه و مثل یه دوست خوب از بچگی برام بوده . نمی تونم ناراحتیش را ببینم. نمیتونم ببینم که داره نابود میشه و به روی خودش نمیاره افکار ریحان: یعنی متین چه مشکلی داره؟؟ 🥀🥀🥀🥀💝🥀🥀🥀🥀 مائده: متین خیلی وقته دوست داره. میگفت نمیدونه چه جوری شد ولی خیلی اتفاقی بهت علاقه مند شده. ریحان : خندیدم و گفتم: مائده خوبی؟؟ اون اصلا حتی یکبار هم منو ندید. مائده: گفت بهم. خودش گفت. وقتی دیدم نابوده قسمش دادم که بگه قسمم داد به کسی نگم . اما الان شرایط فرق کرده .اگه نگم داداش متینم بدبخت میشه. چند روزی بود که متین توی خودش بود. شب ها بعد از نماز شب گریه میکرد و بی حوصله شده بود. بهش گفتم چی شده؟؟؟ اولش نگفت اما یک شب بعد نماز شبش که داشت گریه میکرد رفتم پیشش بهم گفت . بهم گفت وگریه کرد .گفت تو قید ازدواج نیستی. بهش گفتم نشونم بده دختر را. اولین بار توی کافه نقشه بود . فهمیدم تویی.ریحانه به خاطر خدا درست تصمیم بگیر. متین .... نابود میشه.... اون مغروره.....اون از هیچی دم نمیزنه. ریحان: مائپه گفت و زار زد و من ناباور بهش خیره شدم. ریحان: من باید برم . باید برم فکر کنم. و سریع از کافه زدم بیرون.... ....... ✍ادامه دارد....✍ نویسنده: الف ستاری تایپ: گمنام 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 @shahidhojajjy