eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
222 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان بچه مثبت . ریحان: آن شب با متین هماهنگ کردیم که برای مائده جشن تولد بگریم . بعد از شام کادو ها را دادیم و بالاخره گذشت. ریحان: دیگه تصمیم گرفته بودم برم خونه خودمون.روبه مائده گفتم: میخوام برگردم خونه خودمون. مائده: با اینکه بهت عادت کردم اما کارت خیلی درسته. ریحان: با یک عالمه تشکر از مائده به سمت خانه راه ٱفتادم . بابد خودم را برای جنگ تن به تن با مامان آماده بکنم. +++++++++))) ریحان: از قصد بلند گفتم: یوهووووو . من ٱومدم. سوسن و مامان به سمتم اومد. سوسن بلا یه جوری رفتار میکرد که انگار منو خیلی وقته ندیده با اینکه دیروز براش سمنو ٱوردم. مامان: به به ریحان خانوم . بیشتر خونه دوستت میموندی. ریحان: مامان من فعلا خستم میرم داحل اتاق فعلا بسه. مامان: چی چیو بسه. دختره اضافه . معلوم نیست کجا بوده؟ ریحان: فعلا حوصله تو ضیح ندارم. مامان: بله برو که خوب باید استراحت بکنی . شب مهمون داریم . وای به حالت اگه امروز پات و از در ٱتاقت بیرون بگذاری تاشب. ---------- ✍ادامه دارد......✍ نویسنده: الف ستاری تایپ: گمنام . @shahidhojajjy