رمان بچه مثبت
#پارت_صد_شانزده
.
ریحان:
آن شب با متین هماهنگ کردیم که برای مائده جشن تولد بگریم . بعد از شام کادو ها را دادیم و بالاخره گذشت.
ریحان:
دیگه تصمیم گرفته بودم برم خونه خودمون.روبه مائده گفتم:
میخوام برگردم خونه خودمون.
مائده:
با اینکه بهت عادت کردم اما کارت خیلی درسته.
ریحان:
با یک عالمه تشکر از مائده به سمت خانه راه ٱفتادم . بابد خودم را برای جنگ تن به تن با مامان آماده بکنم.
+++++++++)))
ریحان:
از قصد بلند گفتم:
یوهووووو . من ٱومدم.
سوسن و مامان به سمتم اومد. سوسن بلا یه جوری رفتار میکرد که انگار منو خیلی وقته ندیده با اینکه دیروز براش سمنو ٱوردم.
مامان:
به به ریحان خانوم . بیشتر خونه دوستت میموندی.
ریحان:
مامان من فعلا خستم میرم داحل اتاق فعلا بسه.
مامان:
چی چیو بسه. دختره اضافه . معلوم نیست کجا بوده؟
ریحان:
فعلا حوصله تو ضیح ندارم.
مامان:
بله برو که خوب باید استراحت بکنی . شب مهمون داریم . وای به حالت اگه امروز پات و از در ٱتاقت بیرون بگذاری تاشب.
----------
✍ادامه دارد......✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
.
@shahidhojajjy