رمان بچه مثبت
#پارت_صد_چهل_یک
.
ریحان:
کوروش همراه مائده و متین به سمت جوونا رفتن. با دیدن متین دوباره برای چندمین بار تپش قلب گرفتم. متین مثل همیشه سر به زیر و با وقار رفتار میکرد.
سلام بلندی کرد و با پسرا دست داد و کوروش اون را پسر عموی مائده معرفی کرد و متین روی اولین صندلی خالی کنار بهروز نشست.
ریحان:
مائده اومد کنارم نشست و دستمو گرفت:
مائده:
وای ریحانه چقدر یخی.
مائده:
به خاطر اصرار خاله قبول کردم ولی عجب غلطی کردم.
افکار ریحان:
میدونستم خیلی معذبه برای همین گفتم:
دوساعته دیگه تمومه.
_کوروش یه آهنگی بزار حال بکنیم.
کوروش:
سیاوش نمیتونی دو دقیقه ساکت باشی.
_حوصلمون سر رفت بابا دلقک .
کوروش تقریبا داد زد.
(سیاوش.)
یکم سالن آروم شد.
مائده سریع گفت:
آقا کوروش لطفا.
کوروشم یکم آروم شد.
_ببینید . دختر خاله ی کوروش. مهمونیای ما اینطوری نیست. بهتر از اینا باید برگزار بشه.
مائده:
هرکاری میخواید بکنید . مراعات مارا نکنید. الانم همون کارا رو بکنین.
_بچه ها برید وسط من الان موزیک را روشن میکنم.
طولی نکشید که صدای موزیک پخش شد.
مائده با سر پایین به زمین نگاه میمرد و متینم اخم کرده بود.
.......
✍ادامه دارد.....✍
نویسنده: الف ستاری
@shahidhojajjy