رمان بچه مثبت
#پارت_نود_دو
.
ریحان:
کولم را از شانه راستم به شانه چپم انتقال دادم.یک بار دیگه این طرف و آن طرف را نگاه کردم. از دست خودم عاصی شدم.
افکار ریحان:🌹
آخه من با مامانم لج کردم . قهر کردم و اومدم بیرون جرا ماشین نیاوردم.
البته نمیدونستم کجا باید برم؟ هوف.
خونه پسرا که عمرا . هرچی باشه اینو میدونم که نباید خونه پسرا برم. خونه دخترام که اصلا حال نداشتم کل کل و غیبت کنم.
فقط مائده می موند.
با گوشیم زنگ زدم بهش.
ریحان:
سلام.
مائده:
سلام عزیز خوبی؟
ریحان:
مرسی. سریع رفتم سر اصل مطلب.
الان کجایی؟
مائده:
خونه چطور مگه؟
ریحان:
ساکت شدم.
_الو ریحانه؟
ریحان:
مائده راستش.....
_اتفاقی افتاده؟
ریحان:
آره . باید ببینمت.
_الان؟
ریحان:
آره.
مائده:
اخه دارم شام درست میکنم . شب مهمون دارم.بیا خونمون...
ریحان:
عالیه . بگو آدرسو
مائده:
میدون.........
افکار ریحان:
پیشنهاد مائده خیلی عالی بود .پس قبول کردم.
.....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری.
تایپ: گمنام.
...
@shahidhojajjy