eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
215 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان بچه مثبت . ریحان: با دیدن مائده که با متین آروم حرف میزدن به سمتشون رفتم. ریحان: سلام. با مائده روبوسی کردم. ریحان: یه لحظه نگاه مائده به پشت سرم افتاد و سریع گفت: بچه ها من خیلی گرسنمه بهتره بجای کافی شاپ بریم رستوران.مهمون متین خان. ریحان: متین فقط سرش و تکون داد و گفت: موافقم. اما من گفتم: مزاحمتون نمیشم. مائده: وای. جقدر تعارفی . شما با ما میای باشه؟ ریحان: باشه ولی مهمون من. متین به گلدون خیره بود که گفت: وقتی خانوما با آقایون میرن بیرون دست توی جیبشون نمیکنن. ریحان: آخه.... -سلام. برگشتم و کوروش را با یک لبخند مسخره دیدم‌. همه بهش سلام کردیم. کوروش : چه تصادفی . من و دوستام اودیم اینجا بعد به میزی اشاره کرد. ریحان: به میز نگاه کردم . دو تا از پسرای خل و دیوونه ی کلاس بودن. کوروش از نگاه عصبانیم ترسبد برای همین سریع گفت: فعلا.و رفت. ریحان: مائده بلند شد. .... ✍ادامه دارد✍ نویسنده: الف ستاری. تایپ: گمنام . @shahidhojajjy