رمان بچه مثبت
#پارت_هشتاد_شش
.
ریحان:
با دیدن مائده که با متین آروم حرف میزدن به سمتشون رفتم.
ریحان:
سلام.
با مائده روبوسی کردم.
ریحان:
یه لحظه نگاه مائده به پشت سرم افتاد و سریع گفت:
بچه ها من خیلی گرسنمه بهتره بجای کافی شاپ بریم رستوران.مهمون متین خان.
ریحان:
متین فقط سرش و تکون داد و گفت:
موافقم.
اما من گفتم:
مزاحمتون نمیشم.
مائده:
وای. جقدر تعارفی . شما با ما میای باشه؟
ریحان:
باشه ولی مهمون من.
متین به گلدون خیره بود که گفت:
وقتی خانوما با آقایون میرن بیرون دست توی جیبشون نمیکنن.
ریحان:
آخه....
-سلام.
برگشتم و کوروش را با یک لبخند مسخره دیدم. همه بهش سلام کردیم.
کوروش :
چه تصادفی . من و دوستام اودیم اینجا بعد به میزی اشاره کرد.
ریحان:
به میز نگاه کردم . دو تا از پسرای خل و دیوونه ی کلاس بودن.
کوروش از نگاه عصبانیم ترسبد برای همین سریع گفت:
فعلا.و رفت.
ریحان:
مائده بلند شد.
....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری.
تایپ: گمنام
.
@shahidhojajjy