رمان بچه مثبت
#پارت_هفتاد_دو
.
ریحان:
گوشی مائده زنگ خورد:
مائده:
سلام داداش خودم.
افکار ریحان:
فهمیدم که داداش منظورش متینه.
مائده:
خوبید ؟ مامان چطوره؟
_........
-ممنون
_......
-آهان . گفتم چقدر عزیز شدم آقا
بهم زنگ زده.
_.......
-برو بچه . هرچی نباشه من تو را میشناسم.
-اهوم
_…………
-نه نمیتونم
لبخند عمیقی زد روبه من گفت:
ریحانه جان. آقا متین سلام میرسونه.
ریحان:
شوک نگاهش کردم.
به زور گفتم:
سلامت باشن.
ریحان:
نمیدونم متین چی گفت که شلیک خنده مائده رفت آسمون.
مائده:
خب بابا مگه چیشد. باشه باشه غلط کردم.
_.......
مائده:
باشه. سلام برسون.
گوشی و قطع کرد.
.....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ :گمنام
...
@shahidhojajjy