رمان بچه مثبت
#پارت_هفتاد_سه
.
ریحان :
متین بود؟
افکار ریحان:
خاک به سرم با این سوالم . خوبه خودش گفت آقا متین سلام میرسونه. نفرین به دهانی که بی موقع باز شد.
مائده با تعجب نگاهم میکرد.
مائده:
آره . گفتم که.
افکار ریحان:
آی بمیری ریحان . مگه پسر خالت بود گفتی متین . حداقل یه آقایی چیزی.....
اومدم بحث و عوض کنم که بدتر خرابش کردم.
ریحان:
دیگه چه خبرا؟
مائده:
بی اختیار خندم گرفته بود . با نیش باز گفتم:
سلامتی.
افکار ریحان:
دلم میخواست خودکشی کنم . چه سوتی دادم ....
ریحان:
مائده که هنوز رد خنده رو لبش بود .گفت:
ریحانه آدم کلا کنار تو بشینه شاد و سر حال میشه.
افکار ریحان:
خداروشکر بحث عوض شد.
ریحان:
منم همین حس و نسبت به تو دارم.
مائده:
نه . راستشو بگو . خارج از شوخی
.
ریحان:
......
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ : گمنام
...
@shahidhojajjy