رمان بچه مثبت
#پارت_چهل_دو
.
متین:
پس سه تا شکلات داغ و سه تا پای سیب . گارسون رفت ...
ریحان:
زیر چشمی به مائده نگاه میکردم . حالت چهرش جوری بود که آرامش خاصی و به ادم منتقل میکرد و خیلی زیبا . البته من خودم فرشتم.
مبایل مائده زنگ خورد و او با هیجان جواب داد:
_وای. سلام مامان
*......
_خوبید؟
*....
ممنون
*.....
_نه دیگه میرم خونه
*.....
_اره با متینم
*......
_چشم گرسنه نمی مونم.از من خداحافظ .
بعد گوشی و داد به متین و گفت:
مامانه .
متین: سلام مامان
ریحان:
خاک به سرم دیدی نامزدن . چرا خاک بر سر من ؟ خاک بر سر بچه ها که من و مجبور به این شرط بندی کردن.
مائده با لبخنده خاصش پرید وسط افکارم . شما همیشه انقدر آرومید؟؟
_من؟نه بابا تنها چیزی که نیستم اروم.....
✍ادامه دارد✍
نویسنده : الف ستاری
.
@shahidhojajjy