eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الزهرا(س)♥•°
درودل🙃🌱 میگن همه جا یکیه🏙 ولی کاش من الان زیراسمونِ بودم :) ...🥀 الرزقنا حرمت ... ♥️ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shahidhojajjy
+ ما لشگࢪ امام حسینیم، حسیݩ واࢪ هم باید بجنگێم ! (: - حاج حسێن . .🌱! 💫 ➣ツ°•| @shahidhojajjy
✨ روز نهم روضه چنين بايـد خواند... وعده‌ی  آب به حرم داد ولی حيـف نشد... 😔 💔🥀 ➣°•| @shahidhojajjy
بہ اُمیـدِ روزے کہ مـَـــنــَــم شَهیـــدِ•|دَهہ هشتادے|• باشم❤️🙃 •| |•
•🌈🖇 «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ نَصِيبا مِنْ رَحْمَتِكَ الْوَاسِعَةِ وَ اهْدِنِي فِيهِ لِبَرَاهِينِكَ السَّاطِعَةِ وَ خُذْ بِنَاصِيَتِي إِلَى مَرْضَاتِكَ الْجَامِعَةِ بِمَحَبَّتِكَ يَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِين» ^^♥️✨ 🕌🌙
ذِکرِ إِمروز: ✨ {إِی‌صاحِبِ‌جَلالَت‌وَ‌کِرامَت} ۱۰۰مَرتَبِہ
4_237594863510487190.mp3
8.22M
♥️🖇 بسم‌الله‌رفقا:) {ختم‌قرآن‌ڪریم📖} 🌱 باصداے‌دلنشین:استادمعتزآقایے🎙 زمان:۳۳دقیقہ🕜 [هروزیڪ‌جزء‌عشق^ـ^🌈] 🤲🏻 ┅═══✼❤️✼═══┅┄ @shahidhojajjy ┅═══✼❤️✼═══┅┄
✨♥️ آرزوهاےزیادے در دلم دارم ولی ... دیدن کــربلایت از همـہ واجبتر است ➣ツ°•| @shahidhojajjy
سلـام چرا لف میدید؟😬 یا دلیل بگید یا لف ندید:/ با ٺشکر😅🖐🏻 اینم بگم فعالیت اگہ کم شد لف ندید چون فصل امتحان میباشد😥 ممنون از همراهیٺون👐🏻🌸🌱
☘🌎🌼‌●•° 💎📿 بـرای دفـع افڪار آزاردهنـده: ۱- همیشـه با وضـو باشیـد ٢- قـرآن زیـاد بخوانیـد ٣- ذڪر لااله‌الاالله هـم زیـاد بگوئیـد. «آیت اللّٰه جاودان»🌱 •°●●♥️🌙
  🕊•° دلـم اینجـا تویِ این عڪس مونـده و بیرون نمـیاد :)💔 میخوام همونجآ بمونه🙃🥀 ..... ♔♡j๑ïท🌱↷ 『 @shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️ #پارت_‌‌10 قلبم توي دهنم مي زد. زينب رو برداشتم و رفتم توي اتاق ولي در رو نب
♥️ زندگي عادي و طلبگي ما ادامه داشت، تا اينکه من کم کم بهش مشکوک شدم!... حس مي کردم يه چيزي رو ازم مخفي مي کنه... هر چي زمان مي گذشت، شکم بيشتر به واقعيت نزديک مي شد. مرموز و يواشکي کار شده بود. منم زير نظر گرفتمش. يه روز که نبود، رفتم سر وسايلش همه رو زير و رو کردم. حق با من بود، داشت يه چيز خيلي مهم رو ازم مخفي مي کرد. شب که برگشت. عين هميشه رفتم دم در استقبالش؛ اما با اخم،😒 يه کم با تعجب بهم نگاه کرد! زينب دويد سمتش و پريد بغلش. همون طور که با زينب خوش و بش مي کرد و مي خنديد، زير چشمي بهم نگاه کرد... – خانم گل ما چرا اخمهاش تو همه؟😇 چشم هام رو ريز کردم و زل زدم توي چشم هاش... – نکنه انتظار داري از خوشحالي بالا و پايين بپرم؟🤨 حسابي جا خورد و خنده اش کور شد... زينب رو گذاشت زمين... اتفاقي افتاده؟ رفتم تو اتاق، سر کمد و علي هم به دنبالم، از لای ساک لباس گرم ها برگه ها رو کشيدم بيرون... – اينها چيه علي؟ رنگش پريد... – تو اونها رو چطوري پيدا کردي؟ – من ميگم اينها چيه؟ تو مي پرسي چطور پيداشون کردم؟ با ناراحتي اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت... – هانيه جان شما خودت رو قاطي اين کارها نکن... با عصبانيت گفتم: يعني چي خودم رو قاطي نکنم؟ ميفهمي اگر ساواک شک کنه و بريزه توي خونه مثل آب خوردن اينها رو پيدا مي کنه، بعد هم مي برنت داغت مي مونه روي دلم... نازدونه علي به شدت ترسيده بود. اصلا حواسم بهش نبود، اومد جلو و عباي علي رو گرفت... بغض کرده و با چشمهاي پر اشک خودش رو چسبوند به علي😓 با ديدن اين حالتش بدجور دلم سوخت... بغض گلوي خودم رو هم گرفت. خم شد و زينب رو بغل کرد و بوسيدش. چرخيد سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد! اشکم منتظر يه پخ بود که از چشمم بريزه پايين... – عمر دست خداست هانيه جان، اينها رو همين امشب مي برم. شرمنده نگرانت کردم، ديگه نميارم شون خونه. زينب رو گذاشت زمين و سريع مشغول جمع کردن شد... حسابي لجم گرفته بود... – من رو به يه پيرمرد فروختي؟ خنده اش گرفت... رفتم نشستم کنارش. – اين طوري ببندي شون لو ميري، بده من مي بندم روي شکمم هر کي ببينه فکر مي کنه باردارم... – خوب اينطوري يکي دو ماه ديگه نميگن بچه چي شد؟ خطر داره، نمي خوام پاي شما کشيده بشه وسط... توي چشم هاش نگاه کردم و گفتم... – نه نميگن واقعا دو ماهي ميشه که باردارم... ... ⛔️کپی‌بدون‌ذکـرلینڪ‌حرام‌است⛔️ 🌿ʝoɨŋ👇 https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
https://harfeto.timefriend.net/665864525 الـان چے دلتون میخواد؟👆🏻👆🏻 صرفاً جہت سر رفتنِ حوصلہ🤐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|🌸| • السابقونَ السابقون، تفسیرِ ایمآنت(: اِی جآن عآلم به فدآی مآدر و دُختر" • 👌🏻 ✨ • @shahidhojajjy
••• فقط خدا بهت میگه : بنده من؛ بیا سمت من ! تو یک قدم من ده قدم . . . ♥️ ••• @shahidhojajjy
•🙁💔• گفتند راهیان ، گفتیم باشه تعطیل .. گفتند کربلا گفتیم باشه تعطیل.. گفتند مسجدو اعتکاف گفتیم قبول ..تعطیل.. گفتند حرم ها... داغون شدیم گفتیم باشه..تعطیل.. گفتند هیئت... چیزی از ما نموند ولی تعطیل کردیم:) حالا پارک ها هتل ها سینماها پاساژ ها همه باز شد .. اِلا .... یه جایِ کار میلـنگه ؛ نه:)؟! ♡🌈 ➣ツ°•| @shahidhojajjy
‌ بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمٰنِ الْرَّحیمْ🌸🍃
••• از ‌فردی ‌پرسیدند : کدامین‌ خصلتِ‌ خدا را‌ دوست‌ داری!؟ گفت : همین ‌بس ‌که‌ میدانم‌ که‌ او‌ میتواند مچم‌ را‌ بگیرد؛ (:🌱 ••• @shahidhojajjy
✨ موقع رفتن بهش گفتم: برو داداش،ولی برگـرد...🙃🍂 یه لبخندی زد و گفت: من دیگه برنمیگردم...😊✋🏻 گفتم:نزن این حرفو،تو بچه ڪوچیک داری...😔 یه دست زد به گردنش و گفت: این گردنو میبینے؟! ...💔😇 ✨ ➣ツ°•| @shahidhojajjy
یآدش‌بخیر‌... وزیر‌بهداشت‌گفت‌عآمل‌اصلی‌افسردگی جلساٺ روضہ‌و‌هیئت‌هـاسٺ.. آقاے‌وزیر‌... ڪجآیی‌ببینی‌مآ‌از‌نرفتن‌بہ‌روضہ‌وهیئت‌ داریم‌افسرده‌میشیم:)♥️ 😞💔😔 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shahidhojajjy
هروقت‌دیدی‌راھ‌ندارے چنددقیقہ‌پشت‌در‌بشین خدادر‌رو‌بـازمی‌ڪنہ...(: 🌱
ء••|ِّ‌الْـمـَهْـدے|•• ‌ ‌ 🥀••{بیمـارتوام‌... کاش‌که‌تجویزکنـےآمدنت‌را😔}•• ‌ ؏َـجِّلْ‌لِوَلیِکَ‌الْفَرَجْ♥️ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shahidhojajjy