eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 باران،حریف اشک تو مولا نمی شود شاهی غریب تر ز تو پیدا نمی شود ارباب عالمی و نمی بینمت که چشم غرق گناه گشته و بینا .... نمی شود ترجیح میدهی که غریبانه سر کنی..؟؟! باشد... ولی حبیب که تنها نمی شود دلبر زیاد بود در این شهر بی فروغ هر دلبری که یوسف زهرا نمی شود رنگ ریا گرفته نفسهایمان ؛ دریغ با عهد و ندبه این گره ها ... وا نمیشود آقا خودت دعای فرج را بخوان که این زخم عمیق بی تو مداوا نمی شود پرونده ام سیاه و دلم روسیاه تر بی اذنتان که نامه ام امضا نمی شود این جمعه از حوالی قلبم عبور کن یک شب بمان کنار من ... آیا نمی شود؟ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @shahidhojajjy🌿
- شغلت چیہ ؟ + بسیجي - اَمنیتي ! - یعني چیکار میکني ؟ + روزاي عادي فوش میخوریم ؛ روزاي شلوغ گلولہ :)
[ آهای، تو . . . خودَت‌رابہ‌آغوش‌پروردگارَت‌بسپار !♡]
- آقا‌ روح‌ُاللھ ؛ ارادت :) . .
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
- آقا‌ روح‌ُاللھ ؛ ارادت :) . . #امام_خمینی
- دیگرانت،عشق‌می‌خوانند‌وُمن،سلطانِ‌عشق! - حاج‌آقا‌چشمام‌کفِ‌پات ^^
🌸🍃 °| یه مذهبی باس ☝️🏻شب با کتاب📚 بخوابه😴 ، صبح با کتاب بیدار شه! یه مذهبی اول از همه باید یه کتاب باز📖 باشه !🌸 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ♔♡ @shahidhojajjy
🌸🍃 •🍏🍃• ❞دࢪدفتࢪ📓خاطࢪات‌ما✍🏻بنویسید: ماهࢪچه‌داࢪیم💎‌ازشهدا💚داࢪیم...ْْ❛ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ♔♡ @shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️ #پارت_35 چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمي آروم تر بشه... - دکتر دايسون من براي
♥️ چند لحظه مکث کردم... طبيعتا اگر اخلاقي نباشه و خودخواهي غلبه کنه ممکنه نتونن، در کنار اخلاق بقيه اش هم به شخصيت و روحيه است. اينکه موقع ناراحتي يا خوشحالي يا تحت فشار آدمها چه کار مي کنن يا چه واکنشي دارن... اما اين بحثها و حرفها تمومي نداشت. بدون توجه به واکنش ديگران مدام ميومد سراغم و حرف مي زد. با اون فشار و حجم کار، اين فشار و حرفهاي جديد واقعا سخت بود. ديگه حتي يه لحظه آرامش يا زماني براي نفس کشيدن، نداشتم.🥀 دفعه آخر که اومد، با ناراحتي بهش گفتم: - دکتر دايسون ميشه ديگه در مورد اين مسائل صحبت نکنيم و حرفها صرفا کاري باشه؟ خنده اش محو شد. چند لحظه بهم نگاه کرد!😶 - يعني شما از من بدتون مياد خانم حسيني؟ چند لحظه مکث کردم... گفتن چنين حرفهايي برام سخت بود؛ اما حالا.. - صادقانه من اصلا به شما فکر نمي کنم. نه به شما، که به هيچ شخص ديگهاي هم فکر نمي کنم. نه فکر مي کنم، نه... بقيه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم. دوباره لبخند زد...😊 - شخص ديگه که خيلي خوبه؛ اما نمي تونيد واقعا به من فکر کنيد؟ خسته و کلافه، تمام وجودم پر از التماس شده بود!☹️ - نه نميتونم دکتر دايسون. نه وقتش رو دارم، نه... چند لحظه مکث کردم. بدتر از همه شما داريد من رو انگشت نما و سوژه حرف ديگران مي کنيد. - ولي اصلا به شما نمياد با فکر و حرف ديگران در مورد خودتون توجه کنيد. يهو زد زير خنده... انقدر شناخت از شما کافيه؟ حالا مي تونيد بهم فکر کنيد؟ - انسان يه موجود اجتماعيه دکتر، من تا جايي حرف ديگران برام مهم نيست که مطمئن باشم کاري که مي کنم درسته؛ حتی اگر شما از من يه شناخت نسبي داشته باشيد، من ندارم. بيمارستان تمام فضاي زندگي من رو پر کرده وقتي براي فکر کردن به شما و خوصيات شما ندارم؛ حتی اگر هم داشته باشم! من يه مسلمانم و تا جايي که يادم مياد، شما يه دفعه گفتيد از نظر شما، خدا قيامت و روح وجود نداره. در لاکر رو بستم... - خواهش مي کنم تمومش کنيد...😓 از اتاق رفتم بيرون... برنامه جديد رو که اعلام کردن، برق از سرم پريد، شده بودم دستيار دايسون!😨 انگار يه سطل آب يخ ريختن روي سرم...💦 باورم نمي شد. کم مشکل داشتم که به لطف ايشون، هر لحظه داشت بيشتر مي شد... دلم مي خواست رسما گريه کنم.😭 براي اولين عمل آماده شده بوديم. داشت دستهاش رو ميشست... همين که چشمش بهم افتاد با حالت خاصي لبخند زد ولي سريع لبخندش رو جمع کرد...😏 - من موقع کار آدم جدي و دقيقي هستم و با افرادي کار مي کنم که ريزبين، دقيق و سريع هستن و... داشتم از خجالت نگاهها و حالت هاي بقيه آب مي شدم. زيرچشمي بهم نگاه مي کردن و بعضيها لبخندهاي معناداري روي صورت شون بود. چند قدم رفتم سمتش و خيلي آروم گفتم... - اگر اين خصوصياتي که گفتيد. در مورد شما صدق مي کرد، ميدونستيد که نبايد قبل از عمل با اعصاب جراح بازي کنيد؛ حتی اگر دستيار باشه...😒 خنديد... سرش رو آورد جلو... - مشکلي نيست... انجام اين عمل براي من مثل آب خوردنه... اگر بخواي، مي توني بايستي و فقط نگاه کني.🤷🏻‍♂ ... ⛔️کپی‌بدون‌لینڪ‌کانال‌حرام‌است⛔️ ʝoɨŋ👇 https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 یک و برای سلامتی‌وتعجیل‌درفرج‌حضرت‌پدر به‌یادحضرت‌باشیم🙏🏼🌿 ❤️
غصہ‌ هایِ دنیا کم یا کوچک نمی‌شوند تو باید بزرگ شوی !
امام زمانم.mp3
1.83M
• |خورشید پشتِ اَبرھ (: |بھ فانوس‌ها مشغول نشو . . . . + واجبۍ مهم‌تر از رسیدن بھ امام زمانمون نداااااریم✔ • . @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| 💚 ●• [‌"دگرفرقےندارد جمعـھ‌وشنبــھ‌ فقط‌برگـــــــرد گرفتاریم‌مــــا ازدسٺ‌ایـــــن هجران‌طولانے…]○• | 🌿✨ • • ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shahidhojajjy
🍃🌸 🌿توسل به امام زمان مادر بزرگوار شهید توکلی، می‌گوید: «حبیب‌الله، دوران نوجوانی و جوانی پرحادثه‌ای داشت. حتی چندین‌بار هم طعم مرگ را چشید.» تصادف شدید در خیابان و هم‌چنین غرق شدن در دریا نمونه‌هایی از حادثه‌های پرخطر این شهید بود. یک روز حبیب‌الله حالش بد شده و بیماری سرخجه گرفته بود و بر اثر شدت بیماری در حال جان سپردن بود. مادر شهید توکلی می‌گوید من باور نداشتم و از خدا خواستم که حبیب را به من بازگرداند. مادر حبیب‌الله دست به دامان صاحب‌الزمان (عج) می‌شود و با امام خود عهد می‌بندد که پسرش را تا وقت سربازی به او برگرداند و بعد از آن در راه خدا تقدیم کند... 📚موضوع مرتبط : ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shahidhojajjy
🌱🌼 💠دخترخانوم خوشگل ! 💠آقا پسر خوشتیپ ! 👌لطفا ڪنار آینہ اتاقت بنویس: طورے آرایش ڪن؛ لباس بپوش؛ و تیپ بزن ڪہ؛ "امام زمـــــان" نگاهت ڪنہ نہ مردم ... ترڪ_یڪ_گناه_به_نیت_فرج♥️ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
| #مولاجانم💚 ●• [‌"دگرفرقےندارد جمعـھ‌وشنبــھ‌ فقط‌برگـــــــرد گرفتاریم‌مــــا ازدسٺ‌ایـــــن
••|🌸🌿|•• فراموشےوغفلت‌از ، بسیارظلمت‌آوراسٺ... یادآن‌حضرت‌نبایداختصـــاص به و داشته‌باشدوبس...!! •●| |●• • • ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shahidhojajjy
اي در ‌دلم‌ نشستھ ! از‌ تو‌ ڪجا‌ گریزم ؛) . . .
دِل از آن توست ..! القلب حرم اللّٰھ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|✨| • حال هرکیو میخواۍ بگیرۍ بگیر حالِ امام زمانتو نگیر 💔 . حساب شده‌ هست کہ تو یہ روزی این فیلمو ببینی و بہ خودت بیای :)☝️🏻 • +هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست ! . . . . • @shahidhojajjy
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
#رمان_بدون_تو_هرگـز ♥️ #پارت_36 چند لحظه مکث کردم... طبيعتا اگر اخلاقي نباشه و خودخواهي غلبه کنه مم
♥️ براي اولين بار توي عمرم، دلم مي خواست از صميم قلب بزنم يه نفر رو له کنم. 👊 با برنامه جديد، مجبور بودم توي هر عملي که جراحش، دکتر دايسون بود حاضر بشم؛ البته تمرين خوبي هم براي صبر و کنترل اعصاب بود. چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله اي در مورد شخصيتش نطق مي کرد و من چاره اي جز گوش کردن به اونها رو نداشتم.🤷‍♀ توي بيمارستان سوژه همه شده بودیم. به نوبت جراحي هاي ما ميگفتن، جراحي عاشقانه...❣ يکي از بچه ها موقع خوردن ناهار رسما من رو خطاب قرار داد.🗣 - واقعا نميفهمم چرا انقدر براي دکتر دايسون ناز مي کني! 🤷‍♀ اون يه مرد جذاب و نابغه ست و با وجود اين سني که داره تونسته رئيس تيم جراحي بشه...😎 همين طور از دکتر دايسون تعريف مي کرد و من فقط نگاه مي کردم واقعا نمي دونستم چي بايد بگم يا ديگه به چي فکر کنم. برنامه فشرده و سنگين بيمارستان، فشار دو برابر عملهاي جراحي، تحمل رفتار دکتر دايسون که واقعا نميتونست سختي و فشار زندگي رو روي من درک کنه، حالا هم که...😕 چند لحظه بهش نگاه کردم. 👀با ديدن نگاه خسته من ساکت شد، از جا بلند شدم و بدون اينکه چيزي بگم از سالن رفتم بيرون...🚶‍♀ خسته تر از اون بودم که حتي بخوام چيزي بگم . سرماي سختي خورده بودم، با بيمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن. تب بالا، سردرد و سرگيجه... 🤒 حالم خيلي خراب بود.😷 توي تخت دراز کشيده بودم که گوشيم زنگ زد...چشمهام مي سوخت و به سختي باز شد. پرده اشک جلوي چشمم نگذاشت اسم رو درست ببينم. فکر کردم شايد از بيمارستانه؛ اما دايسون بود... تا گوشي رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن... - چه اتفاقي افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نيست...😥 گريه ام گرفت.😭 حس کردم ديگه واقعا الان ميميرم، با اون حال، حالا بايد حالم خرابتر از اين بود که قدرتي براي کنترل خودم داشته باشم. - حتي اگر در حال مرگ هم باشم؛ اصلا به شما مربوط نيست.😏 و تلفن رو قطع کردم. به زحمت صدام در مي اومد.. ... ⛔️کپی‌بدون‌لینڪ‌کانال‌حرام‌است⛔️ ʝoɨŋ👇 https://eitaa.com/joinchat/923729942Cb2a8af8cf7