همراهان محترم ایــنم عــکس اصلی برای چــاپ رنگی.
هزینش زیاد نیس.
در حــد توان انجــام بدیم...
نشــر بدید بین گروهها و کانالها...
🔸با صَرف هزینه ای ناچیز، هر کداممان ده برگه از برگههای #نذر_ظهور که به ۴ زبان مختلف آماده شده را چاپ کرده و برای نصب روی کوله پشتی ها بین زوّار اربعین پخش کنیم. با این کار ساده، سفرمان را امامزمانی کنیم و یاد امام غریبمان را زنده نگه داریم. بهامیدِ ظهور مولایمان که صد البته نزدیک است.
#حب_الحسین_یجمعنا
رمان بچه مثبت
#پارت_۲۲
.
روز اردو :
ریحان:
به تیپ بژ رنگم توی اینه نگاه کردم . معمولا توی اردو ها دوست داشتم ارایش کنم اما این دفعه فقط کرم زدم چون میدونستم متین از این کارا خوشش نمیاد .
رسیدم و رفتم داخل دانشگاه.
دوربینم و روی شونه ام جابه جا کردم و رفتم سمت گروهمون.
متین درحال گفتن نکات ایمنی بود و نگاهش رو بی منظور برای چند ثانیه روی همه چرخوند و خیلی جدی بود فکر کنم منم دید ..
متین حرفاش تمام شد و گفت:
خب کسی سولی نداره؟
.
فرناز با عشوه گفت:
میشه شماره مبایلتون و بدین اخه ممکنه لازم بشه.
ریحان:
متین پوفی کشید و ناراضی شمارشو که از قضا رند بود و گفت
و منم فقط نگاهش کردم .
با گفتن :
بفرمایید سوار شین . همه راه افتادیم و متین جلوتر از همه می رفت . از پشت نگاه متین کردم . در عینی که ساده لباس میپوشید ولی از بقیه بهتر بود .
من و یلدا کنار هم نشستیم
شقایق و کورش هم کنار هم .
بهروز و نازنین هم باهم .
....
🌹پارت۲۳🌹
.
با ورود متین همه ساکت شدیم . لیستی که دستش بود را بلا اورد شروع به خوندن اسامی کرد و هرکسی یا با عشوه یا با متلک جواب دادن.
رسید به اسم من سرش و بالا نیاورد و منتظر جوابم شد .
افکار ریحان:
اینطور که معلومه هنوز براش اهمیتی ندارم که نگام نکرد .
یه بار دیگه اسمم و خواند اما جوابی دریافت نکرد با مداد روی اسمم و خط زد .
افکارم:
چه خیال خامی باید انقدر تلاش کنم اول از همه نگام کنه بعد عاشق خودم بکنمش . ای خدا
شقایق:
ای بمیری چرا جواب نمیدی.
ریحان:
به متین با اخم نگاه کردم و.....
.
ادامه دارد✍
نویسنده🌹 الف ستاری
.🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
@shahidhojajjy